یادداشت پیمان قیصری

        آگوست پس از مرگ پدرش به بروکلین برمیگردد و به نظر همین برگشت باعث یادآوری خاطراتی میشود از ابتدای زمانی که با خانواده محل زندگی خود را ترک و به بروکلین مهاجرت کرده بودند. دختری که با پدر و مادر و برادر کوچکش به بروکلین آمده و پس از مرگ مادرش با آن کنار نمی آید. در بروکلین سه دوست صمیمی که مانند خودش سیاه پوست هستند پیدا میکند و آنها وارد داستان میشوند. داستان سراسر جزئیات است، داستان غم و فقدان و دوستی و مشکلات بلوغ و جنسیتی و نژادی و دوست داشتن و خیانت...ه
.
.
خاطره مثل کبودی است. آرام محو می‌شود
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.