یادداشت فاطیما اکبری
1404/1/28

زندگی هایی که به مرگ گره خورده بودند همه در قطاری سریعالسیر گردهم آمدهبودند و با انحراف قطار و پرت شدنش به دره ؛آرزوهای نوموتو برای تازه عروسش،عشقی یک طرفه برای ناجی،پدری که برای فرزندش بهترین هارا میخواهد و همسر آن کنترلچی قطار که نمیدانست آخرین بدرقه را از او کرده و تکیه گاه های استواری که آیندهشان سوزانده شد... همه آن آرزو ها به گور میرود و چه میشود اگر خانواده عذادار قربانیان بفهمند که میتوانند بار دیگر با عزیزانشان دیدار کنند؟ این کتاب درمورد وداع و سوگ با ارزش ترین آدمهای زندگیمان است... به شخصه با کاراکتر فصل دو همزاد پنداری کردم و گاهی بدون اینکه متوجه بشم اشک میریختم... با خواندن این کتاب به با ارزش بودن زندگی بازماندگان و عزیزان و البته سوگ تلخ پی بردم و یقینا بهترین انتخاب بود... در زمان خواندن با خودم میگفتم چقدر خوب میشد که فقط یکبار دیگه پدربزرگمو ببینم و بغلش کنم و ازش تشکر کنم که انقدر منو باارزش میدونسته و بهم عشق داده که بعد از گذشت ۱۳سال باز برای قلب من نامیرا باشه... کتاب ترجمه روونی داشت و سبک داستانی واسم جالب بود جوری که شخصیت های داستان های مختلف بهم گره میخوردن و بار دیگه یاد فصل های قبل در قلبم جون میگرفت... خوندن این کتاب رو به هرکسی که سوگواره یا تجربشو داره،هرکسی که به فکر مرور خاطرات عزیزانشه و میخواد یه کتاب با خط داستانی زیبا بخونه پیشنهاد میکنم.🥰 امیدوارم لذت ببرید 💓
(0/1000)
فاطیما اکبری
دیروز
1