یادداشت معصومه فراهانی
1402/9/26
4.0
7
از کتابهایی که یک شخصیت را میگذارند وسط و کنکاشش میکنند خوشم میآید. فکر کنم اولین کتابی بود که از ادبیات ژاپن خواندم و دوستش داشتم. ژاپنیها چقدر به همه چیز فکر میکنند، همین است که از ذهنهایشان انیمهها و داستانهای پیچیده زاده میشود :) البته که این کتاب قصهی راحت و سرراستی داشت اما شخصیتهایش به همه چیز خیلی زیاد فکر میکردند! بارها و بارها.
(0/1000)
نظرات
1402/9/27
کاملا با اون قسمت زیاد فکر می کنن موافقم! من خیلی اهل انیمه دیدن نیستم اما یه بار تو انیمه ای که دوستم می دید و منم پیشش بودم، یه بنده خدایی بود کلامش نفرین شده بود با هرکی حرف میزد طرف می مرد، پس اومده بود کل حرفایی که می تونست بزنه رو محدود کرده بود به کلمات موجود در طرز تهیه کیک برنج😐😐😐 انصافا به ذهن کی میرسه همچین کاری؟! اینجوری بود که مثلا یه بار وقتی یه جوری مشت خورد که پرت شد ده متر اونطرف تر(صرفنظر از اینکه چجور مشتی طرفو سه متر در جهت محور Yو ده متر در جهت محورX پرت میکنه!!) از درد داد می زد: Tuna Tunaaaa!(که میشه ماهی تن) یا یه بار که میخواست موافقتشو اعلام کنه به چشمای براق و مشت گره کرده گفت: سالمون!😅😆 پر گوییم رو می بخشید نتونستم نگم!
1
2
1402/10/2
1