یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1402/7/14
نمایشنامههایی برای نخواندن؛ شرح یک شکستِ قریبالوقوع! 0- اولْ قدم آن است که مراتب قدردانی و چاکریِ خود را نثار فخر المترجمین، جهانسالار و ارباب قلم، آبتین گلکار نمایم. 1-این نمایشنامه ماجرای جنگ داخلی در روسیه در ابتدای قدرتگیری کمونیستها را از زاویه دید سفیدها، تزاریستها(شاید!)، نشان میدهد و در عمقِ این داستان شرح و بسط یک موقعیتِ "جنایات و مکافاتی" قرار دارد که خلودوف با آن درگیر است. روایت و شخصیتسازی های اثر به علت تواناییهای قلم بولگاکف خوب است، ولی تنها خوب است و نویسنده مهمی مانند بولگاکف باید فراتر از "خوب" باشد. البته مشاهده یک اجرا از این نمایش خیلی چیزها را برایم روشن کرد و حالِ دلم را باز با یکی از نویسندگان مورد علاقهام صاف کرد. زندهباد تئاتر! 2- نمایش و تئاتر را باید دید؛ این واضح است. نمایشنامه را چی؟ ایضا فیلمنامه. آیا نمایشنامههایی هست که خواندنی نباشند برای یک "کتابخوان" و صرفا به درد کارگردان و بازیگرهای تئاتر بخورد؟ به نظرم بله و این اثر از بولگاکف همچین وضعیتی دارد. تحقیقا هنگام مطالعه متن، اصلا و ابدا جهانش را درک نکردم. طنازانه بودن متن؟ هیچ طنز جذابی نداشت، برخلاف متن نمایشنامههای گوگول که خودِ متن حامل لحظات طنز است. سمپاتی و همدلی با شخصیتها؟ شخصیتپردازیها و روایت خیلی دور بودند از ظرافتهای لازم برای القای حس همدردی و همفهمی با شخصیتها. اما وقتی از مخزنالاسرار همایونی، Google، استفاده کردم و سعی کردم چند اجرا از این نمایش را پیدا کنم و ببینم خیلی ماجرا فرق کرد. عجب میزانسن های جذابی میتواند داشته باشد این کتاب، نگاهها، اکتهای اندکی مبالغهآمیز(انتقال حس طنز)، وسط صحبتپریدن کاراکترها و هزار و یک المان نمایشی دیگه این اثر را نجات داد. در نهایت، باشد که بدانیم و بدانم، هر نمایشنامهای برای "خواندن" نیست و حتی نمایشنامه خواندنی را نیز در نهایت باید با مشاهده یک اجرا و بازیِ خوب از آن تکمیل کرد. منطقیه دیگه برو رمان بخون وقتی میای سراغ نمایشنامه پیه این را بر تن مبارک بمال که این هنر تصویر مملوس دارد و خلاقیتهای مجسم شده کارگردان و تواناییهای اجرایی بازیگر جماعت نیز برایش اهمیت دارد. البته برخی نمایشنامهها مانند کارهای بیضائی یا "یک ماه در دهکده" از تورگنیف، خواندنیاند اما کلا هشدارِ "بپا داری نمایشنامه میخوانی" باید در گوشه ذهنمان طنین انداز باشد! 3- این مطالعهام از بولگاکف داشت به یکی از عمیقترین شکستهای زندگیِ مطالعاتیام تبدیل میشد که با لطف علامه گوگل، و پلتفرم اعتیادآور و دوستداشتنیِ یوتیوب نجات یافت. وقتی یک مهندسِ نرمافزار و" منطق صفر و یکی"اش یک تجربه هنری را نجات میدهد! 4-هرچهقدر از زاویه داشتنم با دخالتهای سیاست در آثار هنری بگویم حق مطلب ادا نمیشود و یک نماد بولد از این ستیز احمقانهی گویی ابدی!، زیستِ بولگاکف در شوروی است. چقدر اسناد و مدارک توقیف این اثر در شوروی که گلکار به آخر کتاب افزوده شده بود جالب بود. خیلی حرف دارم که بزنم ولی پا بر یابوی چموش نفس اماره میگذارم و دندان بر جگر.
(0/1000)
نظرات
1402/7/14
هربار که گفتم دیگه کتاب نمیخرم تا اونایی که دارم تموم شه،بهخوانو باز میکنم میبینم شما (و بقیه دوستانی که دنبال میکنم) یادداشت گذاشتین (اکثرا هم از کتابای روسی که نمیتونم در برابرشون مقاومت کنم) 🥲
1
0
1402/7/14
یه عادت بدی که دارم اینه که اگه از یه نویسنده با یکی دو تا از آثارش خوشم بیاد باید تا جایی که میشه بقیه کتاباشم بخونم (یه جور وسواس) حالا با این تفاسیری که گفتین توی اولیتم نیست ولی باید حتما بخونمش🥲😂
1
0
1402/7/15
ممنونم بابت ریویویی خوبی که نوشتید. برای مثال بگم مرد بالشی را وقتی خواندم نیازی به تماشای تئاترش نمیدیدم تا اینکه دوستی گفت میدانی این نمایشنامه را در ایران اجرا کردهاند و نوید محمدزاده هم در آن بازی کرده؟ گفتم چه عالی بفرست برایم و وقتی تماشا کردم فهمیدم خواندن نمایشنامه چیز دیگریست و تماشای اجرا چیز دیگری.... در مورد این نمایشنامه فکر کنم برای زمانیست که دکتر قلبها ممنوعالکار بود، کتابهایش مجوز چاپ و نمایشنامههایش مجوز اجرا نمیگرفتند و از طرفی خود نیز مجوز خروج از کشور نمیگرفت🔥
1
1
1402/7/15
دقیقا، ولی این تجربه هیبریدی و دوگانهی نمایشنامه خواندن و دیدن یک اجرای خوب ازش، خیلی دوستداشتنی و جذاب است. به صورت مشخص، این اثر مرزِ مجوز داشتن و ممنوعالکاریِ بولگاکف است. اون بخشِ اسنادِ آخر کتاب که با یک نامه از بولگاکف تموم میشه، کاملا نشون میده نویسندهٔ بولگاکف دیگه خسته شده بوده از سانسور و عدم مجوز، و فقط میخواسته بهش اجازه بدن از شوروی بره...
0
1402/7/16
درود و خداقوت؛ سپاس بابت این یادداشت جالبتون. نثرتون خیلی جذابه و من به ویژه از یادداشت هاتون لذت می برم. اینکه موقع نوشتن حستون قشنگ نشون داده می شه، خوب و دلپذیره. کاش بنویسید؛ اثری، داستانی، ... لطفاً دریغ نکنید از دیگران!
1
0
1402/7/16
خیلی ممنون، نظرِ لطف شماست. ذهنِ خلاق و جسوری برای نوشتن متن داستانی ندارم، اما خیلی خوشحالم که قلمم مرادِ طبعتون افتاده🙏
0
سید امیرحسین هاشمی
1402/7/14
0