یادداشت

دیزی دارکر
        پایانی بر یک کتاب هیجان انگیز.
دیزی دارکر اقتباس نسبتا خوبی از رمان معروف «و‌آنگاه هیچ‌کس نماند یا ده بچه‌ی زنگی» اثر آگاتا کریستی است. کلا این دست اقتباس های امروزی که‌تحت تاثیر یک رمان بزرگ هستند  رو دوست دارم، اگر چه اغلب نصف شاهکار اصلی خوب از آب درنمی‌آیند ،اما خاطره بازی با آنها هیجان انگیز‌است.
روند داستان عالی است و غافلگیری ها فراوان، هر لحظه مشتاقانه در جست‌و جوی قاتل و مقتول بودم، از آنجا که در همان آغاز داستان رفتم فصل اخر را خواندم، حدس قاتل دیگر لحظه ی طلایی نبود، این مسیر منتهی به قتل بود که داستان را برای من جذاب میکرد.
پایان ماورایی خاصی دارد، همه پسند نیست و احتمالا ناامیدتان کند، اما مسیری که شما را به سرانجام رسانده انقدر خوب هست که از پایان چشم پوشی کرد...
خب البته  آلیس فینی مثل رمان سنگ، کاغذ، قیچی باز هم حقه سوار کرده اما این بار کمتر ناراحتم کرد.اگر نشانه ها را  کنار هم بگذارید میفهمید فینی چه حقه ای زده تا دستش تا لحظه ی آخر رو نشود و در عین حال سرنخ بزرگ را به دست مخاطب داده است.
دوستش داشتم...
      
1.1k

36

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.