یادداشت عصماء
3 روز پیش
به نام آنکه جان را فکرت آموخت کمتر ايرانی ست که با حکایتهای شیرین گلستان سعدی آشنایی نداشته باشد. حکایتهایی پندآموز برای پادشاهان، درویشان، جوانان، عاشقان و خاموشان. ولی چیزی که باعث نوشتن این یادداشت شد داستان دیگریست. من یک مربّی هستم و زمانی جهت یادگیری فن بیان نزد استادی بودیم ایشان میگفتند گلستان سعدی زیاد بخوانید تا گفتارتان سَلیس و روان و بدون لُکنت باشد. خودمانی تر بگوئیم اگر گلستان بخوانیم موقع تدریس مانند یک خط صاف صحبت می کنیم و کلماتمان چپ و راست نمی رود. امتحان کنید برای من یکی که جواب داد. "هر نَفَسی که فرو می رود مُمِد حیات است و چون بر می آید مفرَّح ذات. پس در هر نَفَسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شُکری واجب. از دست و زبان که بر آید. کز عهدهٔ شُکرش به در آید. اِعملوا آل داوود شکراً و قَلیل مِن عِبادي الشَّکور. بنده همان به که ز تقصیر خویش. عذر به درگاه خدای آورد. ورنه سزاوار خداوندیَش. کس نتواند که به جای آورد."
(0/1000)
عصماء
18 ساعت پیش
1