یادداشت parniya
1404/6/15
اگه "ناتوان" با اون پایان نفسگیرش که کای پیدن رو آزاد گذاشت تا فرار کنه، تو رو تو اوج تعلیق رها کرد و باعث شد ساعتها با خودت کلنجار بری که "آخه چرا؟!" و "آیا واقعاً کای پیدن رو دوست داشت؟!"، حالا آماده باش که "بیپروا" قراره تو رو مستقیم به مرکز طوفان ببره و با یه عالمه حقیقت تلخ و پیچیدگیهای جدید، نفسهاتو تو سینه حبس کنه! لورن رابرتس با این جلد ثابت میکنه که چطور میتونه با کلماتش، قلبت رو به بازی بگیره و بعد با یه چرخش داستانی، همه چیز رو زیر و رو کنه. **"بیپروا" دقیقاً از همونجایی شروع میشه که "ناتوان" تو رو تو اوج هیجان و سوال رها کرده بود!** پس از اون فرار پر ابهام پیدن و تصمیم غیرقابل پیشبینی کای، حالا باید دید که سرنوشت برای این دو نفر چه خوابی دیده. این جلد نه تنها به اون سوالات بزرگ در مورد انگیزه واقعی کای و عمق عشقش جواب میده، بلکه گرههای جدیدی رو هم باز میکنه که قراره مغزت رو حسابی به چالش بکشه. همهاش با خودت میگی: "این دیگه چه پیچشی بود؟!" این کتاب، عین یه گردباد میمونه که از همون صفحه اول تو رو با خودش میبره. داستان یه ریتم نفسگیر داره و اون حس رازآلود بودن و کشف حقیقت، لحظهای رهایت نمیکنه. شخصیتها، درست مثل جلد قبل، واقعی و پر از ابهاماند. اما این بار، پیدن با حقایقی روبرو میشه که تمام زندگیاش رو زیر سوال میبره! وای، اینجا قراره چشمهامون گرد بشه! پیدن متوجه میشه که پدرش، اون کسی که همیشه فکر میکرده پدرشه، اصلاً پدر واقعیاش نیست! یه مردی بوده که اون رو دم در خونهاش رها کرده! این یکی خودش یه دنیای جدید از درد، کشمکش هویت و سوالات بیپاسخ رو برای پیدن باز میکنه. چطور با این حقیقت تلخ کنار میاد؟ گذشته واقعیاش چیه؟ و این کشف بزرگ چطور قراره تمام روابطش رو تحتتاثیر قرار بده؟ و اما کای... آخ کای! اون شخصیت جذاب و مرموز که همش بین خوب و بد و عشق و نفرت در نوسان بود. تو این جلد، بیشتر از قبل میفهمیم که **کای واقعاً پیدن رو دوست داره!** بله، اون عشق عمیق و پر رمز و راز بینشون، تو این جلد بیشتر از قبل شکوفا میشه. تمام اون تصمیمات عجیب کای، تمام اون از خودگذشتگیها و حتی اون رها کردنها در پایان جلد قبل، همه و همه نشونهای از عشق بیپایانش به پیدن بوده. کای تو این جلد نشون میده که چقدر حاضره برای عشقش فداکاری کنه، حتی اگه این فداکاری به قیمت رنجش خودش باشه. این عشق، قلب داستان "بیپروا" رو تشکیل میده و بهش یه عمق بینظیر میده. حالا بیاین بریم سراغ اون اتفاقات حیرتانگیز! کیت که پادشاه شده... و از پیدن میخواد که باهاش ازدواج کنه! واییییی، این دیگه چه کابوسیه؟! پیدن در اوج آشفتگی هویتی و عاطفی، باید با این پیشنهاد روبرو بشه. آیا این یک حرکت سیاسیه؟ یک انتقام؟ یا کیت واقعاً احساسی به پیدن داره؟ این گره چطور قراره باز بشه و چه تاثیری بر مثلث عشق کای-پیدن-کیت داره؟ لورن رابرتس استادانه این معماها رو تو داستان باز میکنه و تو رو تو یه پازل بزرگ رها میکنه که تا آخرین کلمه دنبال جوابش میگردی. "بیپروا" فقط یه کتاب نیست، یه تجربه بینظیره. یه غواصی عمیق تو دنیای فانتزی پر از عشقهای ممنوعه، خیانتهای ویرانگر، فداکاریهای بیحد و مرز و رازهای پنهان. این کتاب به قدری تو رو درگیر میکنه که تا مدتها بعد از اتمامش هم مغزت تو این دنیا پرواز میکنه. اگه دنبال یه کتاب فانتزی هستی که قلبت رو به تپش بندازه، مغزت رو حسابی قلقلک بده و بعد از هر صفحه بگی "وای، این دیگه چی بود؟!"، "بیپروا" دقیقاً همون چیزیه که دنبالشی. حتماً بخونش که پشیمون نمیشی! قول میدم تا زهره دهنت باز بمونه! 😉
(0/1000)
parniya
1404/6/15
2