یادداشت محمدقائم خانی

سفر به دور اتاقم
        .


کدام انسان حساسی پیدا می شود که آلبرتی دور و بر خود نداشته باشد، کسی که به ناچار باید در کنارش زندگی کرد، موجودی که غلیان های روح، احساسات لطیف قلب و تکانه های خیال به او می خورند و در هم می شکنند، همچون موج بر صخره؟ خوشا به حال آن که دوستی می یابد که قلب و ذهنش با قلب و روح او همنواست. 



«بروید کار کنید، مردک کاهل!» (خطابی نفرت انگیز که ابداع ثروتمندان ستمکار و خسیس است.) 
روحم کم کم داشت از آن جمله بی رحمانه که در ابتدا به او گفتم پشیمان می شد. حتی به گمانم لحظه ای پیش از آن که حرف از دهانش بیرون بپرد پشیمان شده بود، درست همچون زمانی که در مسیر حرکتمان ناگهان چاله یا گودال آبی می بینیم، اما دیگر برای پرهیز از آن فرصتی نیست. 



شیوه لباس پوشیدن چنان بر ذهن آدمی اثر می گذارد که برخی ناخوش احوالان، وقتی لباس نو می پوشند یا کلاه گیس پودرزده به سر می گذارند، حس می کنند حالشان بهتر است. در میان آنان، کسانی نیز هستند که با زیورآلات نفیسشان خود و دیگران را می فریبند و سرانجام، در سپیده دم روزی آفتابی، با ظاهری بسیار آراسته می میرند و مرگشان همه را بهت زده می کند.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

ببخشید اینکه این کتاب چرا مورد تحسین قرار می‌گیرد برایم سوال بوده، اگر بتوانید توضیحی هرچند کوتاه بدهید کمک بزرگی است!.
چرا که  آن را اصلا قوی نمی‌دانم.

0