یادداشت مجید اسطیری

ملکوت
        خب متاسفانه اینم میشه از اون ریویوهای دیر و عجله ای. چون بیش از سه ماه پیش کتاب رو خوندم. البته دو دور خوندم. یک اثر کاملا تمثیلی. یعنی واضحه که هر شخصیت تمثیلی از شخص یا چیز دیگه ای هستش. اینجا به نظرم واضح ترین تمثیل میم لام هستش که یک جایی در نهایت شفافیت نشون میده نماینده مسیح یا در معنای عام تر نماینده دینه. اونجا که عین کلام مسیح بر صلیب رو میگه "خدایا چرا مرا رها کردی؟" از طرف دیگه اینکه علاقه به قطع کردن اعضای بدنش داره هم با این قرینه سازی جور در میاد. دین مدام در حال محدود کردن ظرفیت هاست (البته این نظر من نیست. فقط یه خوانشه) اینکه حالا علاقه پیدا کرده این کار رو متوقف کنه و به زندگی علاقه نشون میده هم در قرینه سازی با وضعیت دین در جهان معاصر جور درمیاد. برخی قرینه های دیگه هم قابل حدس زدنه. دکتر نماینده مرگه. آقای مودت نماینده حرص زندگیه. ملکوت نماینده ملکوت دست نیافتنی زندگیه. شکو نماینده فرودستان بی خبر از معنای زندگیه و ... ولی بیشترشون جای اما و اگر دارند که خب واضحه وقتی نویسنده ای زیر سی سالگی چنین چیزی بنویسه نمیشه توقع شاهکار ازش داشت و نتیجه همین رمان میشه که جرقه های نبوغ توش دیده میشه ولی مغشوش هم هست. نظر کلیم اینه که فضاش بیماره. یعنی بالاخره اگه برادران کاراموزف رمان فلسفی باشه این در برابرش یه تیله بازی افسرده کننده با تمثیل های مهم زندگی مثل مرگ و دین و ایناس. رمان فلسفی باید مثل برادران کارامازوف در نهایت وضوح سوالاتش رو بپرسه و مخاطب رو وادار به فکر کنه. گیج کردن ربطی به فلسفه نداره. اما یه رویکردی که میشه به اثر داشت بررسیش به عنوان رمان ژانر وحشته. این طوری چهار ستاره رو حتما میگیره و در زمانه خودش پیشرو هم بوده.
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.