یادداشت سید امیرحسین هاشمی
دیروز
از متنهایی که خیلی مدعی نیستند و زیرپوستی کار خودشون رو میکنن خیلی خوشم میاد. البته اگه متنی و مولفی پررو باشه و خیلی مدعی، اگه بتونه ادعایی که کرده رو برآورده کنه باید براش ایستاده کف زد، ولی خب، خیلی اوقات هوشمندی اینه که آروم بگیری و بخزی و کارت رو پیش ببری. احتمالا هم تو فضایی که اختناق موج میزنه یه استراتژی همینه، فضای تئاتر و ادبیات شوروی هم که وامپیلوف تو اون دور و زمونه مینوشته همین بوده؛ یا باید در راستای نظر رفقا ادعاهای گنده میکردی و حمایت میشدی، یا ادعای گنده میکردی خلاف رویههای رسمی که ضربتی توبیخ و حذف میشدی، یا آروم و زیرپوستی موریانه میانداختی به بنیان چیزها. وامپیلوف به قدرت کار جمعی در کلنی مورچهها واقف بود. به بیانی "قدرت بینهایت کوچکها" را درک کرده بود. از اون ور، ادبیات و تئاتر شوروری خیلی خوب توسط جریان مرسوم به حاشیه رفته به نظرم. حالا اینجا باید خیلی حرف زد، ولی حدس میزنم تو کوران جنگ سرد، با همین لیبل یک خطی که "هر اثری در شوروی کار شود و مجوزدار باشد یعنی ایدئولوژیک و در راستای منافع شوروی است" باعث شده خرواری از ادبیات شوروی و تئاتر حتی پس از پایان جنگ سرد به محاق بره. البته که سیاستهای انزواطلبانه خود شوروی هم موثر بوده، ولی خب باید هر دو طرف قضیه رو دید. َنکته: حدس و گمانه دیگه. البته حدسی که چندتا دونه شاهد مختصری براش هست. نمونه بارزش سینمای شوروی و جوایز بینالملی است و شاهد دیگهاش هم پاسترناک و نوبل ادبیاتی است که پس از انتشار "دکتر ژیواگو" افتاد و مفلوک هفتجدش اومدن جلو چشممش بخاطر نوبلی که گرفته بود. جدی زیاده حرفی نیست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.