یادداشت شراره
1402/5/16
داستان عجیب و شوکه کنندهای بود برای من البته بخش شوکه کنندش خیانت اون مرد نبود اصرار اون خانم به موندن بود...یعنی جدایی بین گزینه هایی که بهش فکر میکرد نبود...چی میشه که آدم خودش را تا این حد بی ارزش میکنه...اگر کسی دوستت نداره یا بودنت براش مهم نیست و مدام احساس اضافه بودن بهت میده چرا باید بخوای اون آدم را توی زندگیت نگهداری... رهاکردن خود و فکرکردن به اینکه دیگه پیر شدم و دیگه دیره واقعا اشتباه بزرگیه، عدم اعتماد به نفس ،خود مقصر پنداری،سردرگمی اینا احساسات یک خیانت دیده است که تا حدی طبیعیه ولی اگر نتونی از این احساسات عبور کنی آسیب میبینی... به نظرم عاقلانه تر اینه که آدم تمام خودش و خوشیهاش را به کسی گره نزنه و برای شاد بودن به شخصی وابسته نباشه که با نبودن اون آدم از پا دربیاد...سخته قطعا...البته نه به این معنی که دست از دوست داشتن آدما برداریم فقط گاهی باید تنها بودن و لذت بردن از تنهایی را تمرین کرد ... یک جمله از کتاب: آدم زندگیش را بدون تغییر دادن خودش تغییر نمیدهد
(0/1000)
علی
1402/5/16
0