یادداشت سمیرا علیاصغری
1403/3/15
کاملترین و خلاصهترین تعریف از این کتاب، همان است که خود کارر میگوید: «داستانِ یک تنهایی عظیم است، پیش و پس از فاجعه». (حالا کمی صحبت حاشیهای کنم و بعد برگردم به اصل) موقع خواندن کتابها یکسری سلول عصبی در مغز ما، داستانش را بازسازی میکنند؛ هر مقدار تعاریف و توصیفها و زبان نویسنده زندهتر باشند، تداعی ذهنی ما قویتر است و این تا جایی پیش میرود که مغز گمان میکند این اتفاق برای ما افتاده یا دارد میافتد. خب حالا شما دارید داستان واقعی مردی را میخوانید که پدر، مادر، همسر و از آن وحشتناکتر؛ بچههای هفت و پنج سالهاش را کشته. چه حالی خواهید داشت؟ نویسنده چه زجری کشیده! خودش میگوید نتوانستم بیطرف بمانم و هرچه میدانستم گزارش کردم. اما دربارۀ واژۀ «خصم»، اگرچه من آدمِ دانایی نیستم در این زمینه، بهنظرم رسید عنوان مناسبی برآنچه امانوئل کارر مدنظرش بوده نیست. از یادداشتها و مصاحبات و متن داستان چنین برمیآید که «خصم» یا «رقیب»، شخصیت دارد؛ شیطانی است در درون انسانها که گاهی طغیان میکند و گاه خاموش میماند؛ «تجسم واقعی شیطان یا تمنای روانی موجود در نهاد همگان» و اگر میشد که این را جایگزین کرد، خودِ عنوان کتاب تلنگری برای همۀ ما بود که: ای آدمیزاد! بدان و آگاه باش که در نهاد تو هم خصمی و رقیبی و شیطانی خفته. زنهار که بیدارش نکنی و ژانکلود رومانی دیگر، نباشی.
(0/1000)
نظرات
1403/3/15
دقیقا من وقتی یادداشت شما بر این کتاب رو خوندم، کتاب رو نخونده، میخواستم همچین چیزی براتون بنویسم به خصوص دو خط آخر. سالها پیش تو ضمیمهی ایران به زندگی قاتلهای زنجیرهای میپرداخت و چه ترسناک بود که آدمهای معمولی ساکت و خوش اخلاق و معتقدی بودن. توصیه میکنم به خونسردی رو هم بخونید با ترجمهی باهره راسخ.
2
سمیرا علیاصغری
1403/3/15
0