یادداشت بهارفلاح🌺⭐
1404/1/27
⚪📖رمان رنجهای ورتر جوان،نوشته یوهان ولفگانگ گوته نویسنده آلمانی🇩🇪 در ژانر «رمانهای نامهنگارانه» نوشته شده است. سبکی که در آن همه وقایع بر اساس دادههای رد و بدل شده در نامهها روشن میشود. از این ژانر کتابهای معروف زیادی در دنیا منتشر شده است که اولین کتابی که خواندم به این سبک بابالنگدراز بود سبکی که برایم خاص وجذابم هست،گیرنده شناخته نشد ،بیچارگان داستایفسکی،نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نامه به پدر اثر کافکا و......را درسبک نامه نگاری خواندم، واما رنج های ورتر جوان یک سروگردن ازهمه بالاتر.کل کتاب به نامهنگاری میگذرد که برآمده از عواطف و احساسات وغریزه ورتراست. این سبک چند مزیت دارد ازجمله این شیوه که از اززبان شخصیت اصلی با خود او آشنا می شویم ومنِ خواننده خودرا مخاطب نامه تلقی میکنم،نویسنده به این روش راحت بدون ترس از زیاده گویی از درون شخصیت برای خواننده میگوید از ریزترین حالات درونیاش. 📝چکیده قصه:کتاب داستان عشقی مثلثی است. جوانی شاعر مسلک، نقاش و احساسی به نام ورتر وارد شهری شده و در ابتدا عاشق طبیعت، سادگی، خلوت و آرامش آنجا میشود و تصمیم میگیرد در این شهر بماند. کم کم با مردم ارتباط میگیرد و با آنها روابط اجتماعی خوبی آغاز میکند. روزها به همکاری با بقیه میپردازد و گاهگاه نقاشی میکند و از بودن در این شهر لذت میبرد. تا اینکه برای مراسم رقصی دعوت میشود و به همراه یک دختر هم رقص روستایی قرار میشود که سر راه خود، دختر دیگری را هم سوار کالسکه کنند. در بین راه، هم رقصان ورتر از کمالات بیشمار دختر خانمی که قرار است ملاقات و سوار کالسکه کنند صحبت میکنند. با این حال به ورتر هشدار میدهند که نباید عاشق او شود(انگار امری بدیهیه که هرکس این دختر رو ببینه عاشقش میشه)چون لوته همین هفته گذشت با جوان معقولی به نام آلبرت نامزد کرده است.در مراسم رقص ورتر با لوته باهم میرقصند و سرآغاز آشنایی و ماجرای عشق ورتر رقم میخورد. آن شب او به خواب نمیرود و فردا و فرداهای دیگر دوباره لوته را میبیند و آتش عشق او تیزتر میشود. تا زمانی که آلبرت برای کاری به سفر رفته مشکل چندانی در بین نیست، اما به محض برگشت آلبرت (با اینکه رابطه دوستی خوبی بین او و ورتر در میگیرد ) اما حسادت عاشقانه و احساس مالکیت کسی دیگر بر قلب معشوق، پیچیدگیهایی در روابط آنها پدید میآورد. ورتر به کودکان عشق میورزد و خواهران و برادران بیشمار لوته و پدرش نیز او را دوست دارند. با این همه خوبی، قلب آتشگرفته از عشق ورتر، نمیتواند طعم این خوشبختی را بچشد. چرا که قلبی که باید آبی بر آتش عشق او باشد باید برای دیگری بتپد. 📝همیشه کتابهایی که از ادبیات روسیه، فرانسه، آمریکا میخوندم اونقدر جذابیت برام داشتن که کمتر توجه به ادبیات آلمان داشتم،درواقع ادبیات آلمان برام زیر سایه روسیه و فرانسه و آمریکا بوده اما رنجهای ورتر جوان کفه ترازوشو برام آورد بالا.یعنی آقای گوته یه تنه با یه کتاب کفه ترازو ادبیات آلمان رو کشیدی بالا.وقت خوندن کتاب همش از خودت سوال می پرسی ازنقطه نظر شرافت وانسانیت چه برخوردی باید با ورتر کرد؟من خواننده ورتر را دوست دارم باوجود اینکه درگیر عشق ممنوعهای شده ومدام سؤال میپرسم آیا لوته به ورتر سزاورتره که اینگونه عاشق اوست یا به آلبرت؟ از سوی دیگر آلبرت را میبینیم که انسانی معقول وباادبه وایراد خاصی نداره.جملات کتاب ارزش بارها خوندن رو دارن بعضی جملات رو چندبار برمیگشتم می.خوندم تا دوباره شیرینیش رو تو دهنم مزه کنم. 📝ورتر یک رمان عاشقانه متفاوت است، احتمالا متفاوتتر از هر رمان عاشقانهای که تا به حال خواندهاید. از خوب و عمیق بودن این کتاب هرچقدر بنویسیم کم است.شادی های ورتر همراه میشید و تمام غم و ناراحتی هاش رو با تمام وجود حس میکنید طوری داستان روایت میشه که حس میکنید خودتون عاشق لوته شدید و تک تک تعاریف شگفت انگیز ورتر از زندگی توی قلبتون رسوخ میکنه خوندن این کتابو خصوصاً ترجمه اقای حدادی رو از دست ندید.به نحوی کتاب اعتیادآوری است و وقتی تموم میشه، انگار که یه دوست خوب که باهاتون حرف میزد و همه چیز رو با شور و اشتیاق تعریف میکرد رفته و حالا فقط یاد و دلتنگیش برای شما مونده.هم قدم با ورتر وارد دنیاش شدم وغرق طرز فکری که این جوان راجع به دنیای خودش داره میشید بی نهایت دلنشین هست،ورتر اشتباهات خودشو داره ولی خیلی باهاش همذات پنداری میکنیم. ✔️پینوشت:تشابه درون متنی که با لیلی ومجنون توی این کتاب برام خیلیجذاب و ملموس بود به زعم من ورتر مجنون وار درعشق لوت غرق شده و مجنون وار رفتار میکنه.انگار نظامی گنجوی به آلمان رفته برای ورتر جوان نوشته.گوته با پیشکش کردن دیوان شرقی غربی به حافظ ارادت خودش رو نشون داده کتاب «رنجهای ورتر جوان»رو هم به جناب نظامی گنجوی پیشکشش میکردن.البته صرفاً جهت پیشنهاد! 📖/برداشت بهسوی آسمان دست انگشت گشاد و دیده بربست کای خالق هرچه آفریده است سوگند به هرچه برگزیده است کز محنت خویش وارهانم در حضرت یار خود رسانم آزاد کنم ز سختجانی و آباد کنم به سخترانی این گفت و نهاد بر زمین سر وآن تربت را گرفت در بر چون تربت دوست در بر آورد ای دوست بگفت و جان برآورد/ ✍️«وفات مجنون بر روضه لیلی» برگرفته از منظومهی لیلی ومجنون
(0/1000)
سامان خسروی
1404/1/27
1