یادداشت صبا

صبا

صبا

1404/5/1

        آیا به مرگ فکر کرده‌اید؟
باید بگویم بله. در مدت خواندن این اثر بار‌ها به مرگ فکر کرده‌ام، حتی به چگونگی مرگم!
کتاب در نگاه اول اثری است سوررئال، درمورد مرگ و یک دیوانه که مدام از مخیلاتش می‌گوید و تو، گیج می‌شوی کدام واقعیت است و کدام خیال.
اما این فقط ذهنیتم در اوایل خواندنم بود، از آن هنگام که زنی را تکه تکه کرد، به خودم گفتم این دیگر چیست که می‌خوانی؟
حس می‌کردم با خواندنش ذره‌های کثافت ذهن بیمار شخصیت‌ به روح و روانم می‌چسبد و هرچه دست می‌کشیدم و تقلا می‌کردم بیشتر در پلیدی جمله‌ها فرو می‌رفتم.
حقیقتا خواندنش سخت بود، پنج صفحه که می‌خواندم، سرم سنگین می‌شد. مغزم کشش این همه اگزیستانسیالیسم با بیانی گوتیک‌وار را نداشت. خواندنش نزدیک یک ماه طول کشید!
اما تمام این‌ها به نظرم لایه‌ی اولیه اثر بود. قبلا از هدایت خوانده بودم، اگر در این اثرش با استفاده از نماد و مستقیم و غیر مستقیم، از جامعه و افراط در مذهب بد نمی‌گفت، واقعا تعجب می‌کردم.
برایم سوال شده، چه شده بود که هدایت این‌قدر از مذهب بیزار بوده؟!
دریافتم از بخش اول؛
پیرمردی که زیر درخت سرو نشسته، کسی است مذهبی‌طور، چون توصیف لباس و ظاهرش خیلی نزدیک دراویش آن دوران بود. که زیر سایه آزادی و توجه مردم است.
زنی که نماد ایرانی غمگین و زیباست، گلی نیلوفر را که می‌تواند نشان از فرصت‌ها باشد به پیرمرد می‌دهد.
اما پیرمرد چه می‌کند؟ می‌خندد! خنده‌ای شیطانی که باطنش سرشار از پلیدی است.
و رودی میان این دو نفر وجود دارد، که نمادیست از تفاوت‌ها.
و ایران(زن) زیبا و دست نیافتنی مرد، تکه تکه شد. چطور؟
بوسیله دیوانگی یک ذهنی که کاملاً بدور از حقایق بود. 
گورکنش هم همان پیرمرد بود!
بخش دوم؛
در این بخش هم واضح داشت انتقاد می‌کرد، البته بجا و نابجا.
در بخش دوم از وضعیت اجتماعی، دین‌داری افراطی، فساد ماموران، خرافات و خرافه پرستان، طب سنتی و حتی خدا انتقاد کرد.
هدایت تمام تفکراتش را به‌وضوح در متن چپانده بود. تفکراتش درمورد گیاه‌خواری را در متن حس کردم.
وقتی درمورد ناامیدی صحبت می‌کرد، انگار داشت خودش صحبت می‌کرد، نه راوی متن، که از نظر من هدایت بارها این حرف‌ها را در خلوت خودش زمزمه کرده بوده.

پ.ن: تا آخرین خط کتاب داشتم بررسی می‌کردم از نظر روانشناسی مشکل شخصیت اصلی چه چیزی بوده. به چند تشخیص افتراقی رسیدم جز تشخیص اصلی، فقط می‌توانم بگویم او یک مجنون بود! مجنونی با ذهنی شدیداً بیمار.

*در زمانی که شرایط روحی مناسبی ندارید و آماده نیستید، پیشنهاد می‌کنم این کتاب را شروع نکنید.
*امتیازی که دادم به توانایی نویسنده و موفقیتش در پیاده‌سازی هدفش بوده، نه تایید کامل مطالب کتاب...
(دوست دارم تحلیل‌های این کتاب رو بخونم. دوستان اگر تحلیل خوبی سراغ دارید ممنون میشم معرفی کنید:))
      
16

1

(0/1000)

نظرات

با تک تک سلول‌های بدنم موقع خواندن متن‌ حس کردم چقدر زجر کشیدی...🫠🫂
1

1

صبا

صبا

1404/5/5

🥲🫂 

0