یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1403/5/21
عزلتنشینِ تاریخ؛ اثری با ادعاهایی تاریخی و فاقد حداقل اعتبار تاریخی! 0- فیگورِ یک تاریخنگار در ذهن شما چگونه است؟ فردی عزلتنشین و درگیر با منابع دستِ اول. خروجیِ چنین فیگوری چیست؟ متنی محققانه و پر جزئیات. معمولا این متون کم ادعا نوشته میشوند. پرتکرارترین واژهها در دایره واژگان این تاریخنگار قاعدتا اینان است: «نمیدانم، منابع را بررسی نکرده ام»، «شاید. با توجه به فلان نقل، این مورد نیز محتمل است»، «خیلی احتمال دارد اشتباه کرده باشم. نظر آقای فلانی که متخصص این دورۀ تاریخی است چیست؟»، «سعی کرده ام در منابع دست اول غور کنم، ولی اگر چیزی از قلم افتاده است یادآوری کنید»، «ادبیاتِ بهروز در رشته در این موضوع، چه نکاتی را گفته است؟» و کلی دیگر از این اما و اگرها. معمولا از استعارۀ «فیگورِ فلان چیز» برای نشان دادن صورت ایدهآل یکچیز استفاده میکنم (احتمال بسیار قوی این مورد رو از جایی یادگرفته ام که الان در یاد ندارم). پس فیگورِ یک تاریخنگار، یعنی «تاریخنگار ایدهآل». 1- نمیدونم محمود سریعالقلم را میشناسید یا خیر. بیشترین علت شهرت سریعالقلم بین آحاد مردم، آن لیستهای عجیب 30گانۀ اوست. «سیخصلت انسان باشخصیت»، «سیویژگی جامعۀ زنده»، «سیویژگی یک فرد نرمال»، «سیویژکی برای کرهجنوبیشدن»! و یه عالمه سیتایی دیگر. این لیستهای سیگانه بسیار موفق اند. سریعالقلم را بر سر زبانها میاندازد و البته شاید بتوان گفت بسیاری تکجملههای مدنظر سریعالقلم را هم وارد دایره مکالمات مردم میکند. بجز اون سریعالقلم، تخصصی واقعا جدی در روابط بینالملل، سیاست خارجه و نظریۀ سیاست دارد. ارائههای تخصصیترِ سریعالقلم، کتاب روشتحقیق در علوم سیاسیای که نوشته است (در سال تحصیلی مطالعه کرده ام این کتاب را)، مقالههایی که در دانشگاه مینویسد و... شخصیتی دوگانه از سریعالقلم برای من ساخته است. در کنار اینکه بسیار بسیار از او یاد میگرفته ام و احتمالا در آینده یادخواهم گرفت، با بسیاری از ایدههای اون نیز زاویه دارم (البته این شاید یک مزیت سریعالقلم باشد که شفاف حرف میزند و مخاطب راحتتر میتواند موضع خود را با او مشخص کند). 2- این کتاب میخواهد مختصات چیزی که اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار میداند را تئوریزه کند. یعنی از استبداد بگوید. واقعا شرح جزئیات کتاب را مفید نمیدانم و باید کتاب را مطالعه کرد که به بنمایۀ مفهومیاش رسید، ولی خلاصهای از برخی ایدههای کتاب این است: ساختارِ خودکامگی در ایران، فردِ ایرانی را حامل یکسری خلقیات استبدادزدۀ خاص، مثل دورویی و دورغگویی، کرده است که ادامۀ برهمنکش خودکامگی و اقتدارگرایی با این خلقیات، باعث مانایی استبداد در ایران شده است. (خودکامگی _تاجایی که من فهمیدهام_ در ادبیات علم سیاست لزوما به معنای اختناق و سرکوب نیست، بلکه بیشتر به معنای حکمرانی بدون ضوابط قانونی و ساختار تصمیمگیریِ شفاف است. در حاکمیتهای خودکامه/arbitrary rule، تصمیمهای معمولا فیالبداهه و شخصی حاکم حرف آخر را میزند، نه قوانین و ضوابط). این همان ژانر خلقیاتی است که در بسیاری از متون رد آن را میتوان دید. همانطور که ابراهیم توفیق و دوستان در کتابِ «برآمدن ژانر خلقیات در ایران» نشان داده اند، شاید بتوان کتاب «خلقیاتِ ما ایرانیان» نوشتۀ جمالزاده را به عنوان اول متن ژانر خلقیات برشمرد. بسیار بسیار جالب است که سریع القلم در این کتاب نیز به «ما ایرانیان» جمالزاده ارجاع داده است. البته ارجاعات عجیب در این متن کم نیست. برای نمونه ارجاع سریع القلم به تئودور آدورنوی مکتب فراکفورتی در جای خود جالب است (خودِ من اصلا با این چند رنگ بودن مفاهیم و مدعیات مشکل ندارم، ولی این حس و حال خالصگرایی و دور از التقاط بودن آقای سریع القلم با این ارجاع (ارجاعی همدلانه بود، نه منتقدانه) سازگار نیست به نظرِ من) خب در همین موردِ برداشت خلقیاتی در مورد مردم و تاریخ ایران، در چندسال اخیر، نقدهای جدی وارد شده است. مشخصا کتاب «برآمدن ژانر خلقیات در ایران» و «ره افسانه زدند» و نوشتههای دکتر جوادییگانه (با توجهاتی البته)، نقدهایی جدی به این نگاه داشته اند. در کنار این یکی از موارد مورد تاکید نویسنده در این کتاب که به نظرم شجاعانه و مهم است، این ادعاست که بین اسلام و تجدد، برخلاف آرزوی اغلب مشروطهخواهان نمیتوان آنچنان اتحادی ایجاد کرد. یعنی بالاخره باید یک مسیر را انتخاب کرد و داشتن هم خدا و هم خرما ممکن نیست در این دوگانه. البته که این مورد در کتاب صرفا «ادعا»ست و هیچ بررسی مفهومی و واکاویِ تاریخیِ جدی از سمت آقای نویسنده برای اتقان بخشیدن به ادعایش به چشم نمیخورد. 2- اولین بار دوگانۀ «نظریۀ سیاسی» و «صلابت تاریخی» در یک اثر در مورد تاریخ سیاست را، درنشستِ نشر نی برای کتابِ «شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه» نوشتۀ آرش رئیسینژاد از زبان کاوه بیات یا مجید تفرشی شنیدم. در تعریف این کتاب گفتند که (نقل به مضمون): «این کتاب ویژگیای دارد که تقریبا در اندک کتابهایی میتوان آن را مشاهده کرد. به عنوان یک کتاب تاریخی، بسیار عالی در منابع کاویده است و درکنار این به علت تخصص نویسنده در علوم سیاسی، از لحاظ نظریه سیاسی هم در جایی محکم ایستاده است. اصلا شاید باید گفت که این اثر را بتوان در دپارتمانهای تاریخ و سیاست به عنوان یک متنِ کلاسیک که دانشجو به مدد آن روش درست تحقیق را یادبگیرد، تدریس کنیم». باری، چنین تعاریفی از کتاب آرشخان رئیسینژاد (دلتنگ حضور استاد هستیم)، ذهن مرا نسبت به این دوگانۀ مهم تیز کرد. 3- سریعالقلم در نظریه سیاسی تبهر دارد. مفاهیم را میشناسد، در اغلب مواقع دقیق صحبت میکند. مشخص است یک نظر تقریبا سازگار در مورد سیاست دارد. معلوم است با یک پیشینۀ دانشی تقریبا قوی در مورد سیاست مینویسد و تمجیدهایی از این دست. ولی در فقرۀ تاریخ، خرکِ قلمِ سریعالقلم افلیج و کج است. این خرک، در اولین شیبِ تاریخ، تمام بارهای نظریای که سریعالقلم پیش از حرکت بار این حیوان بیزبان کرده است را نقش بر زمین میکند (گفتم ادبی مدبی بنویسم باحاله). اگر در این متن ادعاهایی مانند: «بهگواه تاریخ»، «پژوهشهای تاریخی نشان میدهند که (پژوهشهایی که به ایشان ارجاعی داده نمیشود)» و «همانطور که شوستر در سفرنامۀ خود به نیکی جامعه ایران را شناخته است» و کلی ادعای گلدرشت و عجیب تاریخی دیگر نبود، شاید اینجوری منتقدانه به متن نگاه نمیکردم. باور دارم که در فقرۀ نقد تاریخی، باید نیام برکشیده بر هرچه ادعای بلاسند و مدرک و گلدرشت است خط انداخت. برای هرکدام از ادعاهای این کتاب، باید خرواری شاهد ردیف کرد که حداقل اتقانِ تاریخی برای بیان را داشته باشد، ولی آقای سریعالقلم بدون این «تواضع فکری»، با پرشهای تعمیمیِ بیجهت، هر ربط و بیربطی را «به اسم تاریخ» به خورد خواننده میدهد. تمام روایت تاریخیِ کتاب، نهایتا منحصر در 10منبع است که از بد روزگار هیچکدام منابع دست اولِ تاریخی نیستند. همیشه کتابهای علمی یک کتابنامه دارند (آقای سریعالقلم هم معمولا ترسی از این مورد ندارند) اما احتمالا به علت لاغریِ مفرطِ کتابنامۀ این کتاب، در مسیر «به زیور طبع آراسته شدنِ» کتاب، اون کتابنامۀ بینوا جان داده است و در پایان کتاب اثری از یک کتابنامه نیست! یعنی نهایت ارجاع کتاب در مورد مشروطه (کتابهای مستقیمتر مربوط به مشروطه) به 4تا اثر محدود شده. خلاصه خلاصه، این کتاب از لحاظ تاریخی، اپسیلونی محققانه نیست. اصلا و ابدا! بازم میتونم از کتاب بگم، ولی همین قدر کفایت میکنه. نمیدونم، حس عجیبی است. علی رغم تمام این توصیفات، مطالعۀ این کتاب رو، با هرازان اخطار و خطا، پیشنهاد میکنم. پسنوشت: احتمال داره این کتاب و اقتدارگرایی در عهد پهلویِ سریع القلم رو از لیست تاریخ معاصری که در بهخوان ساخته ام، حذف کنم. این مورد رو موکول میکنم به بعد از خواندن اقتدارگرایی درعهد پهلوی.
(0/1000)
نظرات
1403/5/22
آقا منظور از این «اقتدارگرایی» همون خُلق «استبداد گریه»؟ ( و اینکه جسارتا بداهه ، نه بداحه /بند۲ )
3
1
1403/5/22
جفتش رو که یکی میدونه نه، خلقیاتی میفهمه استبداد و اقتدارگرایی رو. دقیقتر بگم، توی ادبیات علوم سیاسی بین اقتدارگرایی و استبداد فرقی است که ربطی به خلقیات و اینا نداره. فقط مثال بزنم، حاکمیت تزارهای روس استبدادی بود، ولی حکومت پوتین استبدادی نیست، با اینکه اقتدارگرایانه است (البته مثل تمام مفاهیم علوم انسانی، همین تعریف محل جدل است). بخشی از نگاه سریع القلم به تاریخ، خلقیاتی است و ریشه و علت باقی موندن استبداد و اقتدارگرایی در ایران رو خلقیاتی میدونه. @Abdolmahdi
0
1403/5/22
و سوال بعدی اینکه خلقیات ما ایرانیان ، همون «ما ایرانیان»ه؟ جمالزاده رو میگم..
3
1
1403/5/22
کتاب به جفتش معروفه. بعضا "خلقیات ما" هم میگن بهش. ولی عنوان کامل کتاب جمالزاده، خلقیات ما ایرانیان است.
1
1403/5/22
واقعا دوست دارم بشینم بخونم کتاب جمالزاده رو. هنوز وقت نکردم. مقالهٔ "مرد سیاسی" هم انگار جالبه. از همین جمالزاده است. @Abdolmahdi
1
1403/5/23
آره واقعا وسط متن همش به خودم تشر میزدم، بعد دیدم خیلی خودسانسوری در این موارد جایز نیست. حتی اگه بعدا هم دیدم اشتباه کردم و نظرم عوض شده، باز یه ردی از خودم گذاشتم. خلاصه تشکر از قوت قلب✌️
1
1403/5/22
0