یادداشت فاطمه رجائی
1402/11/10

«با اینکه گهگاه تندمزاج میشوی و از کوره در میروی باز به نظرم دوستی من و تو شبیه کت کهنهای است که با همه کلفتی و استحکام پارچهاش، راحت و گشاد هم هست... یعنی قالب بدن شده و آدم بدون ترس و نگرانی از اینکه نکند خراب بشود میتواند هروقت که دوست دارد آن را بپوشد. اما آقای لارنس مثل لباس نو بود، تر و تمیز و آراسته، طوریکه آدم خوشش میآید نگاهش کند. اما آستینش آنقدر تنگ است که آدم میترسد با پوشیدنش درزهایش بشکافد.» تعریف زیبایی از صمیمیت🌱 . زندگی به روال همیشگیاش در جریان است تا اینکه بیوه جوانی به اسم هلن گراهام به دهکده میاد و توجه جوانی به اسم گیلبرت مارکهام رو به خودش جلب میکنه. هلن از ارتباط با همسایگانش اجتناب میکنه و از آنها فاصله میگیره، در عین حال شخص بااراده و باهوشی به نظر میاد. این مرموزی و اجتناب چه علتی داره؟ . بخشی از داستان در قالب نامههای گیلبرت به دوستش است و بخش دیگر در قالب دفتر خاطرات هلن است. . فکر نمیکردم اینقدر این کتابو دوست داشته باشم ولی آن برونته منو شگفت زده کرد. بعد از خوندن اگنس گری دیگه تصمیم نداشتم کتابی از «آن» بخونم ولی مستاجر وایلدفل هال مجذوبکننده بود. میتونم بگم برای من جز بهترین کتابهای برونتهها بود. (به جز شرلی کتابهای خواهران برونته تموم شده و شرلی هم هنوز نتونسته منو متقاعد کنه، بخونمش.) . چند نکته درمورد این کتاب: ⚪این کتابِ آن برونته نسبت به کتابهای خواهران دیگه ش توصیفات کمتری داره و بیشتر واقعگرایانه ست. «هدف من نه صرفا سرگرم کردن خواننده بوده، نه ارضا کردن ذوقیات خودم، و نه البته جا باز کردن برای خودم نزد مطبوعات و مردم. فقط خواستهام حقیقت را بگویم، چون حقیقت همواره برای کسانی که پذیرایش هستند نتیجه اخلاقی دارد.» ⚪در بخش دفتر خاطرات هلن، وقایع تکراری زیادی آورده شده و اگر کمتر بود شاید خواندن کتابرو راحت میکرد و از تکرار مکررات هم جلوگیری میکرد. ولی آن برونته برای قانع کردن خوانندههاش در دوران خودش(*عصر ویکتوریایی) شاید نیاز به دلیل مستحکمی داشته؛ و علت توضیحات زیاد هم همین باشه. ⚪شخصیت مذهبی آن برونته در رمان کاملا مشهوده و صحبتهای دینی زیادی داره؛ که البته برای من جالب و دوستداشتنی بود. «اگر ببینم چنان غرق در عبادت میشوی که حتی لحظهای به من نمیاندیشی. اصلا اگر چنین اتفاقی بیفتد من چیزی از دست نمیدهم، چون هرچه بیشتر خدا را دوست بداری معنیاش این است که عمیقتر و خالصتر مرا دوست میداری.» . 📕_از متن کتاب: «وقتی تبادل نظر و تبادل افکار نشود، وقتی نه خیری از کسی به آدم برسد و نه خیر آدم به کسی برسد، خب، چه لطفی دارد حرف زدن و ادامه دادن.» «عنان دلت را به دست بگیر، تا روزی که عقل و منطق حکم کند عنان را رها کنی.» «پدر عزیزم هفته پیش از دنیا رفت. ارثر ناراحت شد... ناراحت شد از اینکه من منقلب و سوگوار شدهام و ترسید که با این اوضاع و احوال آسایش و راحتیاش خدشهدار شود.» «قلبش شبیه گیاه حساسی بود که یک لحظه در آفتاب میشکفد اما با کوچکترین تلنگر یا خفیفترین نسیمی جمع میشود و میرود توی خودش.» . خطر اسپویل: بعضی وقتا از صبر زیاد و سکوت هلن در برابر ارثر اعصابم به هم میریخت.😶 . عکس: پرتره ای با آبرنگ که تصور می شود پرترهEdwin Landseer از خواهران برونته باشد. اولین نفر سمت راست: آن برونته . دهم بهمن ۱۴۰۲
(0/1000)
فاطمه رجائی
1402/11/10
0