یادداشت عطیه عیاردولابی

        تو ایام عید تو گردونه شانس طاقچه کتاب رو برنده شدن و کلا کتابهای آگاتا کریستی و سر آرتور کانون دویل در هر شرایطی برای من هدیه‌ای دوست‌داشتنی هستند!
اما راستش از این کتای لذتی رو که باید نبردم. انگار پختگی متن‌ها و داستان‌های دیگه کریستی به خصوص داستان‌های پوآروی عزیز رو نداشت. تو گویی راوی به زور در متن چپانده شده بود. تاکیدهای بیش از حد سوفیا و به دنبالش چارلز برای مرموز نشون دادن خانواده لئونیدیز هم تو ذوق می‌زد.
از نظر ترجمه باید بگم ترجمه خوب و روانی داشت هر چند ایرادهای ویراستاری متعددی تو کار دیده می‌شد. ولی به نظرم لحن مترجم برای کتابی از انگلستان دهه ۴۰ و ۵۰ میلادی زیادی امروزی بود. حتی جاهایی دیگه زیادی فارسی بود. مثلا حایی ژوزفین ۱۲ ساله میگه تا بعدا همه بفهمن من چقدر خفن بودم. البته که تو بحث ترجمه، به جز اصول نظری، سلیقه شخصی و اقتضای زمانه هم خیلی تاثیرگذاره و شاید مترجم خواسته زبان داستان رو به این دوران نزدیک‌تر کنه اما من نپسندیدم. به نظرم اصالت لحن اصلی و اقتضای کلامی و زمانی داستان از بین رفته بود.
      
348

33

(0/1000)

نظرات

اونجا که  می‌فهمیم قاتل  طلبکار کل خانواده بوده و می‌خواد همهٔ خانواده رو به قتل برسونه، عالیه. موهای تنم از وحشت، سیخ شد
3

1

من تا اواخر داستان به پسرک پیتزافروش شک داشتم و آخرش حسابی گول خوردم 

1

جالبه بدونید توی نسخه اولیه داستان، آگاتاخاتون واقعاً می‌خواسته قاتل پسرک پیتزافروش باشه ولی شوهر آگاتاالملوک بعد از خوندن نسخه اولیه، قضیه طلبکار رو پیش می‌کشه و آگاتاالسلطنه، کار رو بازنویسی می‌کنه!
@Atiehayyar 

1

پس همیشه پای یک مرد در میان است. البته شوهر آدم اگه پوآرو باشه ایده‌های خوبی میده.
@farhangha 

1