یادداشت ‌ سید امیرحسین هاشمی

یادداشت هایی درباره سوسیالیسم
        خلاف‌آمدِ مشهورات؛
معمولا مشهورات ره‌زن اندیشه اند. 

 

0- هر رشته و مقولۀ نوشتاری‌ای، معمولا یکسری متن و متفکرِ کلاسیک دارد. هم ادبیاتی بنام ادبیات کلاسیک داریم، هم مثلا یکسری متنِ کلاسیک در رشتۀ جامعه‌شناسی؛ کتاب‌های وبر و دورکیم اینگونه اند. احتمالا بتوان برای هر مکتب فکری و اندیشه‌ای هم یکسری متن-متفکر پایه‌ای و کلاسیک هم نام برد. یعنی ریشه‌های یک اندیشه را در چند متن اساسی و اندیشمند پیدا کنیم (البته مفهوم بینامتنیت و پژواک مفاهیم در تاریخ، شاید نقدی مهم باشه به این دید).

باری، اینگونه گفته می‌شود و گفته شده است که جان استورات میل، از متفکرین اساسی لیبرالیسم کلاسیک است.

 

1- یکی دیگر از مسائل  اساسی در فهم اندیشه‌ها، دسته‌بندی و مقوله‌بندی اندیشه‌هاست. یعنی بگوییم فلانی چپ است و بیساری راست. فلانی در رستۀ آنهاست و بیساری در رستۀ اینها. یکی از مهم‌ترین ایراداتی که به این مورد وارد است، مقوله‌بندیِ متداخل/cross classification است. یعنی با چند معیار مختلف، به دسته‌بندی مفاهیم بپردازیم (برای همین برخی این مفهوم را به دسته‌بندی/مقوله‌بندیِ چندمعیاری ترجمه کرده اند). برای نمونه فرض کن بگیم ماشین‌ها یا ژاپنی اند یا دیفرانسیل جلو (فرض کنید این «یا» رو هم مانعه الجمع تعریف می‌کنیم). خب در این فقره بسیاری ماشین‌های ژاپنی که دیفرانسیل جلو هستند جایگاه مشخصی ندارد و... . خیلی از تقسیم‌بندی‌های اندیشه‌ای هم که داریم، مصداق بارز این ایراد فاحش است. فرض کن شما به استورات میل بگویی یک  لیبرالی است همانگونه که آدام اسمیت بوده است. فرض کن بگویی فمنیسم لزوما و تنها از سنت چپ آمده... . انقدر مثال از این مورد دارم که شاید در حد استقرای تام بتونم گاف‌های این نوع تقسیم‌بندی‌ها رو نشون بدم.

باری، این تصویر لیبرال کلاسیک بودن استورات میل بسیار نادقیق است و خودِ من درگیر این برداشت بودم و مطالعۀ این کتاب، حدی مهم بر این برداشت اشتباهم زد.

 

2- در 1869 جان استورات میل، قصد نگارش کتابی مفصل در مورد سوسیالیسم را می‌کند. اما عجل مهلت نمی‌دهد و صرفا در حد «یادداشت‌هایی در مورد سوسیالیسم» از این پروژه باقی می‌ماند. مشخصا در این یادداشت‌ها سویه‌هایی اساسی از برداشت‌های سوسیالیستی (البته مشخصا نقدهایی بسیار بسیار جدی از استوارت میل نثار سوسیالیست‌ها می‌شود) را در ایده‌های استورات میل می‌بینیم (احتمال دارد مثل بسیاری از متفکرها، یک استورات میلِ متقدمِ لیبرال‌تر داشته باشیم با یک استورات میلِ متاخرِ سوسیالیست‌تر. خیلی با ادبیات اندیشۀ سیاسی مدرن و مشخصا استورات میل‌پژوهی و اینا آشنا نیستم).

 

3- مفهوم‌کاوی‌های بسیاری در این کتاب هست که برای منی که دانشجوی اقتصاد هستم، بیش از این مفهوم کاوی‌ها، ادعای تاریخی و پیش‌بینی‌های آقای استورات میل و متفکرانی که بهشون ارجاع می‌داد مهم بود. یکی از نقدهای جدی سوسیالیست‌ها (واقعا سخته بدون این تقسیم‌بندی‌ها فکر کردن و اشاره کردن به افراد) به نظم بازار، این است که بذات و طبیعتِ بازار، نیروهای بازار گرایش به تجمیع سرمایه در دست چند بنگاه دارند و «انحصار نتیجۀ محتوم بازار است». به قولِ اقتصادی‌ها، این ادعا در حدِ یک کورسِ Econ 1o1 است که افراد با فروض بازارهای رقابتی و انحصار کامل و شرایط بینِ آنها- انحصار چندجانبه و رقابت انحصاری- آشنا بشوند و سازوکار آن را بفهمند. یعنی این حرف گل‌درشت را خیلی وقت است علم اقتصاد جواب قانع کننده‌ای بهش داده است و سطح بحث را بسیار بسیار ارتقاء داده است. یعنی این نقد در تئوری اقتصادیِ همین جریان اصلی بسیار محل جدل بوده است.

بعد در متن وقتی در مورد مالکیت حرف می‌زند، خلط‌هایی جدی بین مالکیت خصوصی و ملکِ مشاع اتفاق می‌افتد. تازه دارم می‌فهمم اهمیتِ تحلیلیِ این تقسیم‌بندی در اقتصاد جریان اصلی چیست (توضیحات داره که حالش رو ندارم واقعا).

ولی مثلا یکی از نکته‌سنجی‌های جالب متن، نکته‌ای است که در مورد «همگن‌نبودن نیروی کار» بیان می‌کنه. البته واضح است که نه به این ترکیب‌بندی. یکی از موضوعات مهم در تحلیل اقتصادی، فرض همگنی یا عدم همگنی کالا و خدمات است. در اقتصاد بازار کار، لااقل در مدل‌های ابتدایی، فرض بر این است که نیروی کار همگن است و هرشخصی که نیروی کارِ خود را عرضه می‌کند معادل دیگر اشخاص است (مشخص است که این مورد صرفا کارکرد نظری دارد و شاید در جهان واقع آنچنان کاربردی نباشه). ادبیات اقتصاد نیروی کار را مطالعه نکرده ام، اما به احتمال قوی در مدل‌های پیشرفته‌تر این فرض خلاف واقع را تعدیل می‌کنند.خلاصه نکته‌سنجیِ جالبی داشت این متن. ولی در همین فقرۀ نیروی کار، افزایش رقابت در بازار رو معادل اخراج نیروی کار می‌دانست که اصلا این ادعای بصورت کلی صحیح نیست و تاجایی که از ادبیات اقتصاد نیروی کار می‌توان فهمید، این مورد بسیار بستگی به ماهیت کار، ساختار بازار و بازارهای دیگر و... دارد.

یک مورد بسیار بسیار جالب برایم در این متن، اشاره به تله مالتوسی بود. ادد گلر در کتاب «سرگذشت انسان» یک تحلیل بسیار جالب از تله مالتوسی داشت که با شرح فرهاد نیلی در کلاس تاریخ اقتصادیِ جهانش بسیار جالب بود برایم. سعی می‌کنم این مورد رو بیشتر در مرور کتابِ گلر بنویسم، ولی به صورت کلی، زمانی که استورات میل و مالتوس داشتند با این مفهوم تاریخ را توضیح می‌دادند، تله مالتوسی توضیح‌دهندگیِ بسیار بالایی داشت (برای زمان خود و تاریخ پیش از آن) ، اما به واسطۀ صنعتی‌شدن و تغییر ماهیت دادن نیروهای اثرگذار، این برداشت از افزایش جمعیت که منجر به فلاکت می‌شه از حیز انتفاع ساقط شد.

مثلا یک مورد بسیار جالب دیگر این مورد بود که از کارگر به علت مشقت‌هایی که تحمل می‌کند، «نمی‌توان انتظار دوراندیشیِ امیدوارانه از کارگر داشت». این مورد هم در اقتصاد رفتاری (نک فقر احمق می‌کند) یا ادبیاتِ اقتصاد توسعه بسیار سرش بحث شده است.

یک مورد ارجاعی بود که میل به طبقه متوسط داشت و احیانا فهمی مثلِ «طبقۀ تن‌آسا» که وبلن می‌گوید بود (البته وبلن را نخوانده ام و صرفا حدس می‌زنم).

یک مورد بسیار جالبِ دیگر در این متن اشاره به «بیکاریِ تکنولوژیک» است. خیلی ساده وقتی ماشین ریسندگی آمد، شغل بسیاری از بافنده‌ها از بین رفت، اتوماسیون در کارخانه‌ها آمد و نان عده‌ای دیگر آجر شد و الان هوش مصنوعی آمده است و همه‌مون باید بریم توی قوطی. فارغ از این مورد، همواره این «روایت اپیدمی» می‌شده است که تکنولوژی باعث بیکاری فراگیر می‌شود (که دیتاهای تاریخی آن‌چنان موید این هیستیریِ جمعی نیست). مشخصا فراتر از ادبیات بسیار اساسی در کل اقتصاد در مورد این، در کتاب «اقتصاد روایی» آقای شیلر بسیار عالی شیوع این اپیدمی‌ها را توضیح داده است (راه دور نریم، همین جلال آل‌احمد خودمون هم وحشت بیکاریِ کشاورزان به علت تراکتور رو داشت!).

مورد جالب دیگر، اهمیت و رکن اساسی بودن «اعتماد» در داد و ستد اقتصادی است که در متن بهش اشاره شده بود.

مورد دیگر، بحث سرایت ورشکستگی در بازار است که می‌تواند کل سیستم را فلج کند. مصداق بارز و کلاسیکِ این مورد همین 2008 است. در همین مورد هم ادبیاتی بسیار غنی در اقتصاد بسط داده شده است.

جواب برخی ادعاهای کتاب رو هم به راحتی می‌توان با ارجاع به مفهوم مهمِ «کشش قیمتی» توضیح داد (حال ندارم توضیح بدم کجای کتابه...)

یکی از ادعای دیگر کتاب که تاریخ خط بطلانی بر آن کشیده است، این ادعاست که ذیل نظام بازار، دستمزد کارگران به مرور زمان کاهش خواهد یافت. اقتصادی‌ها با توجه به دستمزد حقیقی که همان تورم درفتۀ دستمزد اسمی است، به بررسی روند بلند مدت دستمزدها پرداخته اند که روند رشد و افزایش دستمزدهای حقیقی در همین 150سالِ پس از آقای میل، بی‌نظیر در تمام تاریخ بشر است. این مورد با یک بررسی در دیتاهای اقتصادی به راحتی نقض می‌شود. (به صورت کلی، میل در جاهایی از کتاب به دیگر سوسیالیست‌ها ارجاع می‌داد و در مواردی خودش ایده‌پردازی می‌کرد. مشخصا جاهایی که خودِ میل افسار را در دست داشت، بسیار بهتر از پس استدلال‌ها و مسائل اقتصادی بر می‌آمد تا آن دیگر دوستانِ در نقل قول‌ها. مثلا میل می‌گویند، سوسیالیست تصویری بسیار خام از رقابت دارند که به نظرم نقدی اساسی است.)

همانطوری که قبلا گفتم بسیاری از موارد استورات میل را می‌توان با اقتصاد خرد توضیح داد. این‌بار مفهوم اضافه رفاه وارد بررسی خواهد شد.

ادعایی دیگر از میل که ارزش بررسی تاریخی دارد، این ادعاست که «شاید رقابت باعث ارزانی شود، اما بعید است بتواند کیفیت را تنظیم کند» با اینکه اینجا ادبیاتی جدی در تنظیم‌گری و اینها وارد می‌شود، ولی بعید است از بررسی تاریخی، این ادعا نیز جان سالم به در ببرد. والا هرجا رقابت رو از بازار گرفته ایم از قضی کیفیت با کله سقوط کرده! یکی از مهم‌ترین نقدهای ممکن به این ادعا، اهمیت «برندینگ» در نظم بازاره. خیلی ساده، برای اینکه برندی درست و درمون داشته باشید که فروش خوب و تنضمین‌شده‌تری داشته باشید، باید بسیار به کیفیت توجه کنید.

به نظرم یکی از اساسی‌ترین مفاهیمی که خودم هم جرئت ندارم در مورش حرف بزنم و خیلی هم مهم است، مفهوم ریسک است. خیلی خیلی اشتباه برداشت می‌کنن این مفهوم رو و خیلی اساسی است در زندگی و مشخصا در اقتصاد.

ثابت بودن تاریخی سهم سرمایه از درآمد ملی و نیروی کار از درآمد ملی هم موضوع مهمی است که واقعا حال اشاره بهش رو ندارم.

خیلی خیلی موارد دیگر هم هست در متن که اهمیت اشاره دارن، ولی همینجوری‌ش هم این مرور زیادی شده. آخرین موردی که به نظرم بسیار مهم است، این نکتۀ میل است که برای اجرای سوسیالیسم به انسانی غیر از انسان موجود نیاز داریم. به نوعی همان «انسان تراز نوین». البته میل کلا نافی امکان وجود چنین انسانی نبود و صرفا می‌گفت  با این انسانِ موجود ناممکن است سوسیالیسم. کلا با این نقد که شوروی رو چماق کنی و بزنی بر سر سوسیالیست‌ها مشکل دارم، ولی واقعا در فقرۀ همین ساخت انسان تراز نوین، پروندۀ خونینِ استالین از مواردی است که باید هر مدعی‌ای موضع خودش رو باهاش مشخص کنه.

 

- حس می‌کنم با زاویۀ دید نگاه کردن به آثار کلاسیک، خیلی می‌تواند آوردۀ مفهومی و تحلیلی داشته باشد.شاید البته :))

 

 

این مرور خیلی اقتصادی شد و خیلی از موارد رو تعریف نشده رها کردم، اینجا سعی کردم صرفا از ذهنم ردی گذاشته باشم.
      
866

36

(0/1000)

نظرات

درود و خداقوت 
با اینکه از اقتصاد سر رشته ندارم، اما بعضی بخش ها برام جالب بود. تنها خواستم یک بند رو بخونم، اما تا آخر رفتم. بابت این یادداشت سپاس! 🙏
1

2

خیلی خیلی لطف کردید که خواندید و نظرِ لطفتان رو هم متتقل کردید.
ببخشید بعضی جاهای متن رو سرسری نوشته بودم و در حد کفایت توضیح نداده بودم.

در نهایت، باز هم تشکر می‌کنم.  

2

حاجی یادداشتت از خود کتاب طولانی‌تره😅
1

1

چه یادداشت کاملی🙏
1

1

لطف دارید🙏🙏 

0