یادداشت رعنا حشمتی

بی نهایت بلند و به  غایت نزدیک
        از خوندنش لذت بردم. از عکس‌ها، خلاقیت‌ها، شیوه روایت، جزئیات، ویرگول‌ها، صفحه‌ها، از سکوت‌ها و کلمه‌ها. تماماً برام دلنشین بود.

پرسید: «می‌ترسی؟»
«از چی؟»
گفت: «زندگی کردن از مرگ سخت‌تر است.»

«چی می‌شد اگر آبی که از دوش سرازیر می‌شد مثل ماده‌ای شیمیایی عمل می‌کرد و به ترکیب چیزها واکنش نشان می‌داد، مثل تپش قلب و دمای بدن و امواج مغزی، برای همین پوست بر اساس تغییر حال و هوا تغییر رنگ می‌داد؟ اگر آدم خیلی هیجان‌زده می‌شد، رنگ پوست سبز می‌شد و اگر عصبانی می‌شد، رنگ پوست قرمز می‌شد. طبیعتاً، اگر حس گه‌گوله‌ای بهش دست می‌داد، رنگش قهوه‌ای می‌شد و اگر غصه‌ می‌خورد، رنگش آبی می‌شد.
همه خبر داشتند آن دیگری چه حسی دارد و می‌توانستند نسبت به هم محتاط‌تر باشند. چون آدم دیگر اینجوری هیچوقت به کسی که پوستش کبود شده بود، نمی‌گفت چون دیر آمده، از دستش عصبانی است، اینطوری می‌زدی پشت آدمی که صورتی شده و به‌اش می‌گفتی: «مبارک باشد.»
دلیل دیگری واسه اینکه می‌توانست اختراع خوبی باشد این بود که خیلی وقت‌ها آدم‌ها حس‌های متفاوتی دارند، اما نمی‌دانند چه‌شان شده است. خسته شده‌ام؟ یا شاید فقط دست‌پاچه‌ام؟ این گیجی‌ها حال و هوای آدم را عوض می‌کند و خودش می‌شود حال و هوای شما و آدم گیج می‌شود، اما با این آب ویژه می‌توانید به دست‌های نارنجی‌تان نگاه کنید و فکر کنید؛ من خوشحالم! تمام این مدت من درواقع خوشحال بوده‌ام! آخیش!»
      
6

19

(0/1000)

نظرات

کاااااملا می‌فهمم چی می‌گی...
من در عذابم که داره تموم می‌شه.

فقط این که، صفحه ۳۵۸ تا ۳۶۲ اشتباه چاپیه یا از قصد؟ 
توی نسخه‌ی طاقچه به صورت متن واضح اومده اون قسمت و قابل خوندنه.
4

0

پیشنهادتون کدوم نسخ اس؟ چاپیش لذت بیشتری داره؟ 

0

می‌فهمم… و امیدوارم از تک تک صفحه‌ها لذت ببرین. 🥲
من خیلی وقت پیش خوندم اینو.. همون صفحه‌هایی که تو هم توهمه منظورتونه؟
از قصده اونا
مدلشه! 

0

و قطعا پیشنهاد من برای این کتاب نسخه چاپیه 

0