یادداشت محمدرضا ایمانی
1403/1/16
یک: اجازه بدید ابتداً از یونان بگم براتون. در یونان مفهومی به نام «جبر» وجود نداره بلکه به جای اون مفهوم «مویرا» یعنی سرنوشت قرار داره. حالا فرق این دوتا چیه. جبر به این معنیه که اعمال و رفتار ما طبق یک قاعده پیشینه و حتی خم کردن انگشتمون هم از پیش تعیین شدهست. اما سرنوشت حالتیه که اعمال انسان در اختیار خودشه اما در آخر اون چیزی اتفاق میوفته که خدایان رقم زدند. قهرمان یونانی با آگاهی از سرنوشتی که در انتظارشه حتی علیه اون سرانجام قیام میکنه اما نهایتا اون چیزی که باید بشه میشود. در این نمایشنامه اورستس درگیر سرنوشت نفرین شدهایه که از پدربزرگش، تانتالوس، نسل به نسل گریبانگیرشون بوده اما اورستس قرن بیستمی دیگه آزاده و حتی اوایل نمایشنامه به الکترا میگه که تمایلی نداره به نفرین پدرانش دچار بشه اما نهایتا به سرنوشتی که باید میرسه اما این رو خودش انتخاب میکنه. . دو: هر نویسندهای که سر به تنش بیارزه، بازگو کننده زمانه خودشه. حالا ممکنه مسائلی که زمانه اون درگیرشن مسائل کل بشریت باشه برای همین اثر نویسنده هم جهانی میشه و هم زمانهای زیادی خواننده داره. اما ممکنه مسئله جهان نویسنده مربوط به یک بازه خاصی تاریخی و یا جغرافیایی باشه که طبعا در این صورت اثرش در همه ازمنه و امکنه تاثیرگذار نیست. در این نمایشنامه هم سارتر تلاش کرده با ادبیات اساطیری داستانی بنویسه برای جامعه در اشغال فرانسه و از اون ادبیات سرنوشتگرا آزادی تولید کنه. اگر اثر سارتر امروز به دل ما نمیشینه نه به خاطر اینه که از نظر داستانی ضعیفه، چه بسا داستانهایی به مراتب ضعیفتر از این نمایشنامه که امروز به خاطر مسئلهشون با اونها ارتباط برقرار میکنیم، بلکه مسئله سارتر مسئله ما نیست و اگر خدایی نکرده اشغال دوباره یک روزی مسئلهمون بشه خودمون این نمایشنامه رو روی صحنه ببریم.
(0/1000)
نظرات
1403/1/16
این بحثی که از "جبر" و "مویرا" گفتی خیلی برایم تاملبرانگیز بود. تحقیقا هیچی از این تمایزِ ظریف و دقیق رو که گفتی، موقع خوندن اثر نمیفهمیدم. در مورد اینکه چون داستان دغدغه ما نیست و احتمال داره باهاش همگام نشیم رو هم قبول دارم، هم قبول ندارم. اصلا فراتر از داستان، اینکه مردم الان شروع کردن دارن به خیالِ خودشون هانا آرنت میخونن یا به قدرتبیقدرتان توجه میکنن، قاعدتاً ریشه عمیقی داره در ادراکشون از وضعیتی که درش هستن. قطعا نمایش هم همینه. ولی مثلا مشکل من که با اثر همراه نبودم، با "محتوی" و پیام اون نبود. کاملا با فرم روایت مشکل دارم. شخصیتها، منطق روایت، بحران، نقطه عطف، اوج، دیالوگها و هزارتا تکنیک و فرم که ساخت اثر رو میسازن. نظرت در مورد ساخت اثر چیه؟
2
4
1403/1/16
قسمت اول یادداشتتون خیلی جالب و مفید بود؛🌱 الان که دوستان دارن درباره این کتاب مینویسن تازه میفهمم چه قدر سطحی خوندمش و انگار هیچی ازش نفهمیدم؛🥲
2
1
1403/1/17
خب بلاخره هرکس تو اوایل دوران کتابخوانیش یکسری آثار مهم و سطحی میخونه و رد میشه. من خودمم اینجوری بودن و نمونش از مرشد و مارگاریتا هیچی نفهمیدم. ولی مهم اینه که از اینجا به بعد با باشگاه محاکات همراه بشید تا به غنای نمایشنامه خوانیتون افزوده بشه 😎
2
محمدرضا ایمانی
1403/1/16
2