یادداشت فاطمه عباس‌نژاد

مرگ ایوان ایلیچ
        کتاب روایتی است ساده، روان و کوتاه از مرگ یک جوان حقوق‌خوانده که قاضی شده  و در رد و نفی زندگی بر‌اساس معیار‌های اجتماعی.
توصیفی است از حیات پوچ مردمان طبقه متوسط جامعه شهری و دهشتناک بودن داشتن یک زندگی معمولی.
کتاب گریز کوچکی به والا بودن زیست روستایی و نزدیکی به طبیعت و رگه‌های کمرنگ و بی‌جان و اشارات رمز‌گونه‌ای به باور‌های مسیحی دارد.
ایوان ایلیچ نمونه بارز مردمانی است که حیات را در سطوح بالاترش نمی‌جویند و در عقل معاش جا‌مانده‌اند.
با کتاب و پندش و توصیفش از شخصیت ایوان نتوانستم ارتباط بگیرم و فکر می‌کنم هیچ زندگی‌ای چنین پوچ و بی‌ارزش نیست که تولستوی حیات ایوان را تحقیر می‌کند. لحظات بسیاری در زندگی ایوان وجود داشت که زندگی را ارزشمند کند و نویسنده آن را نادیده گرفته بود.
تولد فرزند
لذت خواندن یک کتاب نو
دمی معاشرت با دوستان
زندگی همین شادی‌های کوچک و لحظات ساده؛ اما لذت‌بخشی است که معنا‌دهنده اند.
نمی‌توانم تصور کنم در زندگی فردی هیچ لحظه با‌شکوه اخلاقی، ایمانی یا عاطفی وجود نداشته باشد که آن زندگی را شایسته زیستن کند.
البته نویسنده، زندگی که باید را در لحظه مرگ ایوان به تصویر می‌کشد.
تو گویی ایوان در واپسین لحظات زندگی‌اش، حیات را در‌می‌یابد و چه دیر!
از نظر‌گاهی کلی‌تر با چنین نگاه تحقیر‌آمیزی به اصل زندگی معمولی همدلی ندارم و معتقدم معنا در روزمره‌ترین زندگی‌ها نیز یافت می‌شود و چشم کشیدن رخداد‌های عجیب یا تن دادن به راه‌های عجیب و غریب، مسیر درستی برای خلق یا کشف معنای حیات نیست و میل به عجیب و غیر‌معمول زندگی کردن خودش برساختی اجتماعی است.
اما از حق نگذریم توصیف کتاب از انسانی در آستانه مرگ و اندیشه‌های او، توصیفش از اطرافیان یک بیمار و نگاهش به مرگ، کتاب را خواندنی می‌کند.
تمام کتاب یاد مسعود دیانی بودم که دیگر نیست... اما حیات مسعود ما کجا و مرگ ایوان کجا!
برای آن‌هایی که در زندگی طعم ایمان و آرمان و عشق را چشیده‌اند، مرگ عین زندگی است و برای امثال ایوان زندگی یک مردن مدام.
#مرگ_ایوان_ایلیچ
#تولستوی
      
129

13

(0/1000)

نظرات

سید عرفان

سید عرفان

2 ساعت پیش

ديدگاه خیلی خوبی بود لذت بردم🌱

0

محدثه سلمانی

محدثه سلمانی

1 ساعت پیش

من چند وقت پیش این کتاب رو خوندم و بی اندازه تحت تاثیرش قرار گرفتم. هیچ تردیدی نیست که زندگی روزمره پر از معجزه ست و نیاز به چیزی غیرمعمول نیست اما آیا آدمی معجزات رو می بینه و  می فهمه که آهان! حقیقت زندگی همین لحظاته؟ فکر می کنم منظور تولستوی این بوده که ایوان ایلیچ هرگز این نکته رو نفهمیده

0