یادداشت
1402/8/21
کتابی که مثل کتاب های هم کف اش، تمومش نکردم. نه صرفا بخاطر روسی بودنش-که البته موثر بود»))- بلکه بخاطر فضاش و حس و حالش. و این خوب بودنش که می تونست همه ی اون گیجی و سردی . سرددرگمی و حالِ بد رو خیلی منتقل کنه به آدم، و حسته ش کنه... شاید اگه یه وقت سرخلوت تری می خوندم جذب می شدم که از نصف و خورده ای برم جلوتر و تمومش کنم. شاید! "به نظر می رسد که من در آستانه مچاله کردن و پاره پاره کردن همه چیز هستم. به خاطر یک اشتباه در اینجا هستم-نه، بالاخص، در این زندان- بلکه در این دنیای سراپا راه راه وحشتناک؛ دنیایی که تنها نمونه ای بد از ...استادکاری غیرحرفه ای نمی نماید، بلکه در واقع فاجعه است، وحشت است، دیوانگی است، اشتباه است"
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.