یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
3.8
14
میبینید؟ کسی که دوستش دارید ناپدید میشود و شما هرگز نخواهید فهمید که بر سر او چه آمده است! انسان دیوانه میشود! هشدار از طریق دوستم که به تازگی هویت را مطالعه نموده از موضوع مهمی اطلاع یافتم و پس از بررسی فصولی که به آن اشاره نموده بود، به یقین رسیدم: دکترپرویز همایونپور(مترجم) با پدرسوخته بازی، فصل هفدهم کتاب را به طور کامل حذف و فصل شانزدهم را برای فریب خوانندهی ایرانی به دو بخش تقسیم نموده تا تعداد فصول کتاب، همچنان مانند کتاب اصلی ۵۱ فصل باقی بماند. ضمنا بخشهای زیادی از فصول ۲۴ و ۲۷ نیز مورد سانسور بیرحمانه قرار گرفته است. به همین جهت به خوانندهی ایرانی پیشنهاد مینمایم که کلا دست از خواندن ترجمهی فارسی آثار کوندرا برداشته و به متن انگلیسی پناه ببرد. فایل ایپاب کتاب را نیز آپلود خواهم نمود و با هشتگ عنوان کتاب آنرا پیدا خواهید کرد. گفتار اندر توصیف کتاب رمانی قوی و مستحکم با شروعی جذاب، پرداخت بسیار قوی و پایانی معمولی اما مطلوب. این رمان، یکی از کتابهاییست که میتوان در بغل افرادی انداخت که معتقند ادبیات در دنیای امروز حرفی برای زدن ندارد. رمانیست که کوندرا با تسلط به روان شخصیتهایش به شکل بسیار جالب از زبان شانتال، ژان مارک و گاهی از زبان راوی نقل میکند! جرقهها در روابط، گفتگوهای بین شخصیتها، مجادله و چالشهای شخصیتی و روانیشان به معنی واقعی کلمه خود خود درس زندگیست و بنابراین، این رمان به شدت ارزش خواندن دارد. گفتار اندر داستان کتاب شانتال پس از مرگ فرزند پنج سالهاش به دلیل اتفاقاتی که در کتاب میخوانیم از همسرش جدا و پس از مدتی با ژان مارک ازدواج میکند. او و همسرش هر دو شاغل هستند اما درآمد او چند برابر شوهرش است و خانهی آنها نیز توسط شانتال خریداری شده و ما در این کتاب رویدادها و فراز و فرودهای زندگی آنها را به شکل بسیار جالبی با نبوغ بالای نویسنده میخوانیم که نگاه و دید به موضوعات گاهی از چشمان شانتال، گاهی ژان مارک و گاهی نیز راویست! نقلقول نامه "مسبب حقیقی و تنها مسبب دوستی چنین است: فراهم آوردن آینهای که دیگری بتواند در آن تصویر گذشتهی خود را ببیند، تصویری که، بدون نجوای ابدی خاطرات رفقا، مدتها پیش ناپدید شده بود." "پول برای به دست آوردن استقلال کافی نیست." "اگر بلند پروازی نداشته باشی، تشنهی موفق شدن و به رسمیت شناخته شدن نباشی، در آستانهی سقوط قرار میگیری." "برای دشمنان آزادی نباید آزادی قائل شد." بخشهایی مهم و جذاب کتاب در فصل دهم شانتال میگوید: آری، من میتوانم دو چهره داشته باشم، اما نمیتوانم در آن واحد هر دو را داشته باشم. در برابر تو چهرهای دارم که شوخ است و زمانیکه در دفتر کارم هستم، چهرهای جدی دارم. تا کجا قادر خواهم بود که دو چهرهام را همچنان حفظ کنم؟ این کاری طاقتفرساست، روزی خواهد رسید که تنها یک چهره خواهم داشت. البته بدترین آن دو را، یعنی چهرهی جدی، چهرهی رضایت آمیز را. آیا باز هم مرا دوست خواهی داشت؟ در فصل دوازدهم: ژان مارک به دنبال شانتال به محل کارش رفت و وارد اتاق کار شانتال شد. شانتال به او لبخند زد اما این لبخند سرد بود و شانتال همچون مجسمهای بیحرکت. ژان مارک به این فکر میکرد که: اگر روزی تنها چهرهی شانتال، چهرهای باشد که به همکارانش، روسایش و زیر دستانش نشان میدهد، آیا باز هم او را دوست خواهد داشت؟ ************************************* در فصل چهاردهم: غم دوری؟ چگونه میتوانست غم دوری ژان مارک را احساس کند وقتی که او در برابرش بود؟ چگونه میتوان از غیبت کسی که حضور دارد رنج برد؟ ژان مارک پاسخ را میداند: میتوان از غم دوری در حضور یار محبوب رنج برد اگر آیندهای را در نظر آوردیم که یار محبوب دیگر وجود نداشته باشد. ************************************* در فصل هفدهم: ژان مارک با شانتال پس از مرگ دوست قدیمیش ف. به قضاوت رفتارش پرداخت. اینکه آیا کار درستی کرده بود که به خاطر اینکه دوستش ف. در محفلی که جمعی پشت سرش غیبت میکردند او سکوت پیشه کرده بود؟ یا باید به جای سکوت به نفع او با همه میجگید؟ اصلا کار درست چه بود؟ آیا حق داشت از ف. بخواهد که بیطرف نباشد و در آن جمع خود را وارد چالش و خطر کند برای دفاع از او؟ ************************************ در فصل بیست و ششم: شانتال و ژان مارک به رستوران رفتند و زوجی را در میز کناریشان دیدند که در سکوت بیپایان فرو رفته بودند. ژان مارک گفت: آنها خلوت خویش را با چه چیزی پر میکنند؟ شانتال گفت با سکوت. ژان مارک خندید و گفت هیچ عشقی با سکوت زنده نمیماند. ************************************* در فصل یازدهم: شانتال فرزند پنج سالهاش را از دست داده بود. شوهرش به او گفت: من نمیخوام که تو تسلیم افسردگی شوی. باید به سرعت فرزند دیگری داشته باشیم. پس از آن تو فراموش خواهی کرد. در آن موقع بود که شانتال تصمیم گرفت او را ترک کند. ************************************* جایی که شانتال به ژان مارک میگوید: مردها دیگر برای دیدن من سر بر نمیگردانند. کارنامه تنها به خاطر موردی که در انتهای بخش «گفتار اندر ستایش کوندرا» نوشتم، یک ستاره از کتاب کسر و نهایتا چهار ستاره برایش منظور میکنم و ضمن اینکه آنرا در بخش کتابهای محبوبم طبقهبندی میکنم، خواندن آن را به دوستانم نیز پیشنهاد میکنم. دانلودنامه فایل پیدیاف ترجمهی سانسورشده و ایپاب متن انگلیسی و کامل را درکانال تلگرام آپلود نمودهام، درصورت نیاز میتوانید آنهارا از لینکهای زیر دانلود نمایید: https://t.me/reviewsbysoheil/478 https://t.me/reviewsbysoheil/660 ششم آذرماه یکهزار و چهارصد و یک - بروزرسانی در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۴۰۲
7
(0/1000)
1402/5/22
0