یادداشت پریسا
1404/2/10
بعضی کتابها رو که میخونی، حس میکنی یه چیزی توی وجودت تکون میخوره. «خداحافظ گاری کوپر» یکی از هموناست. یه جور وداع با افسانههای قهرمانی، با تصویرهای قدیمی از معنا داشتن زندگی. برای من، این کتاب دربارهی نسلی بود که دیگه نمیخواد نقشهایی رو بازی کنه که جامعه براش نوشته. دربارهی آدمایی که به جای قهرمان بودن، فقط میخوان خودشون باشن… حتی اگه معنیش این باشه که هیچکس نفهمتشون. لنی، شخصیت اصلی، یه جور بیاعتنایی جذاب داره. یه بیحوصلگی عمیق نسبت به دنیای دروغها و جنگها و موفقیتهای قلابی. انگار رومن گاری با زبون لنی داره فریاد میزنه که: «بسّه دیگه، نمیخوایم قهرمان باشیم، نمیخوایم نجات بدیم، فقط میخوایم زندگی کنیم، اونجوری که خودمون میخوایم.» جملهها گاهی تیزن، گاهی بیرحم، گاهی شاعرانه. بعضی جاها دلم گرفت. بعضی جاها لبخند زدم. اما مهمتر از همه، حس کردم این کتاب یه آینهست. یه آینه که اگه با جرأت توش نگاه کنی، شاید خودت رو یه کم بهتر بشناسی. یا شایدم گیجتر بشی. ولی خب، گاهی گیج شدن هم یه قدمه، نه؟ این کتابو که بستی، دلت نمیخواد گاری کوپر قهرمان باشه. دلت میخواد همون کسی باشی که وقتی آفتاب میزنه، توی برف راه میره، دستای یخزدهاش تو جیبشه، ولی نگاهش هنوز دنبال یه معنیه… حتی اگه هیچوقت پیداش نکنه.
(0/1000)
نظرات
1404/2/15
رومن گاری، خستگی از جنگ و کشتار مداوم رو نقد میکنه. لنی، نماد انسان امریکایی که دیگه اعتقادی به آرمانهای کشورش نداره. رومن گاری این کتاب رو در نقد جنگ دراز و طولانی ویتنام که با فرانسه شروع و با امریکا ادامه پیدا میکنه، نوشته. همه، حرف رومن گاری برای نقد جنگ ویتنام و پایان امپراطوری امریکا، تو اون جمله چائو گاری کوپر خلاصه میشه. گرچه لنی گاریکوپر رو هنوز دوست داره و عکسش رو همراه خودش اینور اونور مییره ولی حوصله اون رو هم نداره! و قهرمانهای این شکلی رو نمیپسنده. دلش نمیخواد راه بیفته برای بقیه هفتتیر بکشه! نقد سیاستهای دوگانه امریکا، اونجایی عمیق میشه که دختر سفیر داره خاطرات زندگیش تو عربستان رو مرور میکنه و یادش میاد که چه تفاوتی بین زندگی اینور و اونور دیوار سفارت خونههاست. بیشتر کتاب سیاسی انتقادی هستش تا اجتماعی و فردی.
1
3
پریسا
3 روز پیش
0