یادداشت سامان
4 روز پیش
در بین این چند اثری که از برنهارد تا به امروز خوندم، میتونم با قطعیت صفت عالی رو در چند حوزه به این اثر نسبت بدم. این اثر تندترین، بیرحمانه ترین و کوبندهترین اثری بود که از برنهارد میخوندم. برنهارد در این اثر نقدی تند و تیز به تاریخ و فرهنگ و به ویژه هنرمندان که از عنوان «استادان بزرگ» براشون استفاده میکنه، انجام میده. البته که انسان و دولت و سایر موارد هم از زیر تیغ تیز تند او در امان نمانده اما بیشتر هنرمندان و آثار هنری به عنوان سیبل او انتخاب شدهاند. پیشتر و در اثر قبلی که از خوندم، یعنی چوببرها هم نسبت به جامعه هنری انتقاداتی داشت اما شدت و تیزی نقدهای او در این اثر بیشتر از چوببرها بود. بسیاری از ویژگیهایی که در آثار دیگرش هم بود، در این اثرش بود. این کتاب هم مثل یک پاراگراف صد و نود صفحهای بود. برنهارد از تکرار و اغراق و مطلق گرایی شدیدی استفاده میکنه و شخصیتهایی که درگیر کمالگرایی هستند رو نشون میده و فضای سیاه و تلخی که طراحی میکنه از مهمترین ویژگیهای این کتاب و سایر کتابهایی است که از برنهارد خوندم. حتما برخی از خوانندگان از خوندن آثار برنهارد اذیت خواهند شد و تحمل این حجم سیاهی براشون سخت یا غیرممکن خواهد بود. در آثار برنهارد دنبال حتی روزنه ای امید نباشید.گشتم نبود، نگرد؛ نیست. داستان در طول چند ساعت در موزه تاریخ هنر وین روایت میشه. مرد اهل موسیقی به نام آچباخر، منتقدی به نام ریگر که نقش اصلی رو داره و نگهبان موزه ایرسیگلر شخصیتهای رمان رو تشکیل میدند. در این کتاب هم دنبال ماجرا نباشید. ماجرایی رخ نمیده. اتفاقی نمیافته. صرفا بستری فراهم شده که ما نقدهای تند و تیز ریگر رو بخونیم . خوندن از برنهارد اینطوری است که انگار نویسنده سر مخاطبش رو هی زیر آب فرو میکنه و میاره بالا.اما مساله اینه که در استادان بزرگ، مدت بیشتری سر مخاطب رو در آب فرو میبره.درسته آدم نمیمیره اما زجر بیشتری میکشه. برنهارد ته جاده کمالگرایی،مطلق گرایی و سیاه نشون دادن رو در آثارش نشون میده.برای رسیدن به انتهای این جاده، البته که باید صبور و مقاوم بود. این کتاب هم مثل بسیاری از آثار برنهارد توسط آقای جمنی ترجمه شده بود و از ترجمه روانی برخوردار بود..
(0/1000)
سامان
دیروز
0