یادداشت احمدرضا کوکب
1404/1/14
ما اینقدر به حقیقت دل بستهایم که از واقعیت جا میمانیم. خواندن این کتاب کمی بیشتر از 4 ماه طول کشید و در این مدت یکی از مهترین کارهای من در طول هفته به حساب میآمد، هر فصل را مفصل خلاصه نویسی کردم و در گزارش پیشرفتها منتشرشان کردم؛ پس مطمئن باشید در یادداشت پایانی آن دلم نمیخواهد حرف بیخود بزنم! حقیقت و حقجویی و حقخواهی در ذهن من شبیه یک محدوده امن است که ما جرأت نمیکنیم از آن خارج شویم و دقیقاً به همین خاطر هیچ وقت به حقیقت دست پیدا نمیکنیم. در واقع ما قرآن را میخوانیم و قرآن هم چیزی جز حقیقت نیست؛ اما هیچ وقت قرآن را از آنِ خود نمیکنیم. قرآن بر ما نازل نمیشود. فکر میکنیم قرآن از آن ما نشده، چون ما که بالاخره مفسر و مفتی نیستیم! میرویم تفسیر میخوانیم. این راهحل درستی است؛ اما مسئله را کاملاً حل نمیکند؛ چون باز در اینکه تفسیر قرآن را از آنِ خود کنیم عاجز هستیم. من این طور میفهمم که حقیقت یک روح است که نیاز به کالبد دارد، یک معنا ست که نیاز به کلمه دارد، یک ذهنیت است که نیاز به عینیت دارد و آن کالبد، کلمه و عینیت، واقعیت است. واقعیت، همان طور که از جهان ما معلوم است، اصلا ضرورتی ندارد که مطابق با معیارهای حقیقت پیش برود؛ چراکه انسانهای بسیاری فارغ از حقیقت زندگی میکنند و این هی فاصله بین واقعیت و حقیقت را زیاد میکند. انسان حقیقت خواه از دیدن و شنیدن واقعیت منجزر میشود، به کنجی فرار میکند و آرزو میکند تا آخر عمر دیگر هرگز حرفی جز حقیقت نشنود. خواندن اندیشه غرب، برای من خواندن واقعیت است. واقعیتی که حقیقت لحظه به لحظه در پشت آن قایم شده و هیچ چیز لذت بخش تر از پیدا کردن باریکههای آن، تابشهایی ولو کوچک از نور آن در بین واقعیت نیست. ذهن و بازار، پاسخ ذهنهای بزرگ به یکی از بزرگترین پرسشهای تاریخ جهان مدرن است: بازار چه جوری جانوری است؟ بدون تردید هیچ نهادی، به اندازه بازار در شکلگیری واقعیت امروز جهان تأثیرگذار نبوده. حقیقت این است که نهادِ دینِ توحیدی باید چنین نقشی را بیافریند؛ ولی ما، ما پیروان و مدعیان دین توحیدی چون از واقعیت عقب افتادهایم، نمیتوانیم جوری دین را به کار ببندیم که چنین نقشی ایفا کند. کتاب کمی نیازمند ذهنیت در ادبیات اقتصادی و تاریخ مدرنیته است؛ اما کمی. خودش بسیاری از ملزومات را به مرور به دستتان میدهد. بسیار روان است. در اکثر فصلها از هیچ اندیشمندی جانبداری نمیشود. محتوا در هر فصل حرکتی حلزونی دارد. یعنی از یک نقطهای دور مثل خانواده و تحصیلات اندیشمند شروع میکند و هی دور آن میچرخد تا به ایده مرکزی اش نزدیک بشود و این بسیار جذاب و مفید است. سیر اندیشمندان مبتنی بر تاریخ است و این در فهم آنچه در حال رخ دادن است بسیار اهمیت دارد. تذکری به خودم میدهم و آن هم اینکه آنچه در این کتاب میخوانیم، خود یک لایه بسیار بالانشین نسبت به واقعیت است. یعنی هیچ کدام از این اندیشمندان که کمپانیها و هولدینگهای بزرگ اقتصادی امروز را نساخته اند! آنها فقط به موقعیت اجتماعی زمان خودشان فکر کرده اند و تصویری از بازار ارائه داده اند. ممکن است مثلاً هایک یک روایتی از بازار ارائه داده باشد که ارتباط زیادی با واقعیتِ بازار، با آنچه به دست تجار، دولت مردان و عامه مردم ساخته شده متفاوت باشد. پس هنوز جای کار زیاد است. یک آورده بسیار مهم کتاب برایم این بود که فهمیدم خیلی چیزهایی که ما فکر میکنیم برای اولین بار به ذهنمان رسیده، چند قرن پیش مورد بحث بوده! یا خیلی از گزارههایی که فکر میکنیم جز در اسلام ناب محمدی جایی پیدا نمیشود، اتفاقا آنقدر غربی هستند که اصلا معلوم نیست اسلام از آنها خوشش بیاید یا نه! نیم ستاره کم شد به خاطر فصل مارکس که نویسنده مشخصا با سوگیری راویت کرده بود و نیم ستاره هم به خاطر مترجم که فکر کنم حتی انگلیسی یک اصطلاح را هم پانویس نکرده بود که بعدا بشود پِیَش را گرفت. همان طور که گفتم برداشت خودم از هر فصل را به صورت جداگانه نوشته ام. این حاشیهها را در یک فایل جمع کردهام و به زودی بعد از ویرایش نهایی قابل استفاده است. هرکس علاقهمند است به آیدی من در بله (مشابه همین آیدی بهخوان) پیام بدهد تا این فایل را هدیه بگیرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.