یادداشت امیرمحمد سالاروند
1402/1/12
ترجمه که واقعاً بد بود. بیوسواس، بیدقت! خوب بود نمایه داشته باشد و شعرها به زبان اصلیشان هم بیایند. ترجمهی شعرها که افتضاح بود. البته همین که چنین کتابی ترجمه شده جالب است و باید از مترجم برای انتخاب این کتاب سپاسگزاری کرد. فصول اولش که به تحصیلاتش میپرداخت برای من جالبتر بود، دوران استادیاش در هاروارد را هم خیلی دقیق توصیف کرده بود و تصوری میداد به آدم از فضای آنجا. تشکراتش ته نداشت. سفرای آلمان در تمام بلاد اسلامی را تقریباً نام برد و از لطفهایشان تشکر کرد و البته دامنهی تشکرات به آنها محدود نمیشد. کتاب پر از اسم است که شایسته بود مترجم صورت اصلیشان را در پانویس بیاورد. نکات جالبی دربارهی سیر شرقشناسی و اهالی این رشته میشود لابهلایش پیدا کرد. تکههایی از کتاب: [فرانتس بابینگر نتیجهی مطالعات خود دربارهی اصحاب کهف در آناطولی را ارائه میکرد [در کنگره بینالمللی تاریخ ادیان در سال ۱۹۵۰ در آمستردام و پیوسته مینالید: «در اینجا نشانی از ایمان نیست، ایمانی دیده نمیشود» زیرا بررسی موضوع پرارزش اصحاب کهف صرفاً از جنبهی نقد تاریخی به نظر او تقدس موضوع را از بین میبرد (صص۱۰۷ و ۱۰۸) در سالهای دههی ۸۰ یکی از استادان زبان سانسکریت که در ییل درس میداد، راستی استادان زبان سانسکریت از اسلامشناسان خوششان نمیآید، از من پرسید: «آنهماری، چرا شغل نفرتانگیز اسلامشناسی را انتخاب کردهای؟» در پاسخ به او گفتم: «چون در زندگی قبلی خود بیوهی هندویی بودم که نمیخواستم مرا بسوزانند!» گفت: «پس حقت همین است!» (ص۳۷۷) [... بیشتر به نظر میرسید که [مشکلات در «هاروارد» ناشی از رقابت بیرحمانه بین دانشجویان باشد. روزی یکی از دانشجویانم که اهل فرانسه و فردی مهربان بود، از نظر روحی بهم ریخت و من از یکی از همکاران جوان با ناراحتی درخواست کمک کردم. این همکار بدون ناراحتی گفت: «آهان، این جور مسائل خیلی پیش میآید. تازگیها یکی از دانشجویان خودش را از پنجرهی خوابگاه ما به پایین پرت کرد!» (ص۲۷۲)
5
(0/1000)
نظرات
1402/1/18
پروفسور شیمل واقعا نابغه بوده...شاگردان بسیاری نیز تربیت کرده است که مشهورترین ایشان کارل ارنست استاد ممتاز دانشگاه کارولیناست. یک مطلب هم عرض کنم دربارهی اوضاع روحی دانشجویان تحصیلات تکمیلی: یکی از عزیزان که در انگلستان درس میخواند، تعریف میکرد یک بار یک «پتک» کنار میز یکی از دانشجویان دیدم و کنجکاو شدم که پتک وسط اتاق چه میکند. طرف گفته بود: ما بعد از ظهرها با بچهها میریم روی لاستیک تراکتور با پتک میکوبیم به لحاظ روحی خالی بشیم. این رو هم شنیدهام که بسیاری کارشان به روانپزشک و اینها میکشد... فشار درسی خیلی زیاد است، مانند ایران نیست.
1
0
1402/1/20
0