یادداشت امین هاشمی

                وقتی چند ده صفحۀ اولِ کتاب رو خوندم، کم‌کم برداشت و تعبیر من از کتاب شکل گرفت. فکر می‌کنم هدف کافکا از نوشتن مسخ، این بود که مشکلات روحی و روانی (از جمله افسردگی، که همه‌مون می‌دونیم کافکا باهاش دست‌وپنجه نرم می‌کرد) رو به‌شکل عینی و فیزیکی نشون بده. سوسکی که گرگور بهش تبدیل شد، همون تجسم افسردگی‌ها و بی‌حسی‌ها و کرختی‌هاییه که آدم‌ها باهاشون دست‌وپنجه نرم می‌کنن.
واکنش خانوادۀ گرگور به این اتفاق هم یکی از عناصر مهم داستانه. می‌تونه بیان‌گر این باشه که اگر مردم/نزدیکان می‌تونستن مشکلات روحی و روانی آدم‌ها رو به‌وضوح ببینن، چه نوع واکنشی می‌داشتن. آیا به همون شدتی که خانواده از گرگورِ سوسک وحشت کردن، مردم هم در این‌صورت از انسان‌های افسرده وحشت می‌کردن؟ احتمالاً.
        
(0/1000)

نظرات

عطرین

1403/02/29

نظرتون برام لذتبخش بود
 s. khalili

1403/02/30

حتما وحشت میکردند 👌