یادداشت مریم علویان
1403/8/19
《تابوت سرگردان》یک رمان نوجوان بسیار پرکشش است. در این رمان، همهچیز به زیبایی و با آرایش بسیار دقیقی (با تاکید، هم به تمامی زیبا و هم به حد کمال دقیق) سر جای خودش قرار گرفته و کاملا در خدمت خط اصلی یعنی پیرنگ داستان است، جوری که آدم در جایگاه شاگردی، دلش میخواهد بارها این کتاب را بخواند و در میانه مدام برگردد و بررسی کند که قلم نویسنده چهطور و از کجا به کجا غلتید که حالا اینجاییم و این چنین غرق در قصه! این داستان در زمان قاجار اتفاق میافتد و اشارههای کارآمدی به شعر و کتاب، شرایط محصلهای مدرسهی دارالفنون و معماری و فضای جامعهی آن روزگار دارد و اشارههای ظریفی به شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی هم دارد. راوی در بخش آمادهکردن جنازه در فرمالین، مرا قدمبهقدم به زیرزمین دانشکدهی پزشکی برد. به حدود چهارده سال پیش و عطر عود راهروها که صبحهای زود تمام زورشان را میزدند تا بوی فرمالین جسدهای تازه، فروکش کند. شخصیتپردازی این رمان آنقدر دقیق است و کاراکترها بهحدی واقعی هستند که میتوان خود را در هر موقعیتی به جای هرکدامشان گذاشت و اصلا متوجه نشد که بالاخره نویسنده کدامشان را بیشتر دوست دارد و به کدام حق بیشتری میدهد. درام پرده سومی این کار خیلی باشکوه است و اوج داستان و کشف بزرگ میانهی کار نیازی به توضیح اضافه ندارد. دقیقا همانجاست که اگر نام نویسنده را نمیدانستم و از زبان خاص و دنیای داستانش هم چیزی دستگیرم نشدهبود، بالاخره یقین میکردم این کار مال آقای شاهآبادی عزیز است!
(0/1000)
1403/8/19
1