یادداشت روشنا
1402/12/17
5.0
1
یه آدمایی تو زندگی هستن که بخشی از وجودشون رو تو ما جا میذارن، یه لحظاتی رو باهاشون میگذرونی که تا ابد ته قلبت موندگار میشن... کلمنتین واسه من چنین شخصیتیه. تو یه نمایشگاه کتابی حول و حوش ۹ سالگی، کلمنتین رو دیدم و از همون عکس روی جلدش عاشقش شدم. یه دختر با موهای قرمزِ کوتاه و نگاه بازیگوش و مهربون. بعد از اون کلمنتین شد یکی از بهترین دوستام. انقدر خوندمش و همه جا با خودم بردم که برعکس بقیه کتابام که نسبتاً تر و تمیزن، رو این کتاب کلی آب و غذا ریخته 😅😂 هنوز که هنوزه بعضی وقتا که از خودم یا آدمای دور و برم خسته میشم، حس میکنم کلمنتینِ مهربون و شاد با اون روحیه حساس و نکتهسنجش درکم میکنه. کاشکی تو واقعیت همو میدیدیم نارنگیِ خوشمزه من. پ.ن: کلمنتین (Clementine) یه نوع نارنگیه :)
(0/1000)
نظرات
1402/12/18
اینجور کتابایی که روشون اب و غذا ریخته خیلی خوشمزه ترن ازشون خیلی چیزا میشه فهمید من یه ماجرای مشابه با رامونا داشتم😁
2
2
1402/12/18
آره واقعاً 😁 البته شرطش اینه که رعایت کنی ولی اتفاقی و انقدر که همه جا همراته بریزه 😂 منم رامونا رو دوست داشتم و چه خوب که انقدر باهاش ماجراهای خوب داشتید :) ولی من هیچکس رو اندازه کلمنتین درک نمیکردم 🫠🥲
1
1402/12/19
دقیقا! منم خیلی از مصداقای رامونارو تو زندگی خودم پیدا می کردم😅 گاهی وقتا کتابای کودک نوجوان رو که می بینم حسرت می خورم که دیگه نمیتونم بخونمشون @roshana.
1
1403/6/18
من همچین تجربه ای رو با جودی دمدمی ، رامونا ، تام گیتس و شخصیت های مجموعه ی مدرسه ی عجیب و غریب و مجموعه ی خانه درختی داشتم ... اون کتاب هایی که روشون آب و غذا ریخته اصلا یه چیز دیگه ن ...من هم نصف کتابای بچگی م اینطوریه چون هرجا که میرفتم باهام بودن و حتی موقع غذا خوردن هم ولشون نمی کردم 😅😅
6
1
1403/6/18
جودی و رامونا رو منم خیلی دوست داشتم :) تام گیتس و مدرسهی عیجب و غریب رو کمتر ولی بازم برام جالب بودن. کتابای آب و غذایی <( ̄︶ ̄)> خیلی خوشحالم که تو بهخوان با نوجوونایی آشنا میشم که کتاب میخونن، چون این روزا خیلی کمیاب شده 🫠
1
روشنا
1402/12/17
1