یادداشت محمد

محمد

1403/6/13

وداع با اسلحه
        از اونجایی که رمان درباره ی بیهودگی جنگه و تک تک کاراکتر ها دلیل این کشتار هارو نمیدونن، نویسنده اصلا راجب دلایل سیاسی شروع جنگ صحبتی نمیکنه و ذهنیت کاراکتر هارو صرفا رو بقای خودشون تنظیم کرده و اصلا دو طرف جبهه رو نقد نمیکنه که با توجه به هدف رمان تصمیم بجاییه.
درسته که هنری برای فرار از جنگ دردسر زیادی رو تحمل میکنه و این دردسر گریبانگیر کاترین هم شد، ولی اگه بخوای بصورت کلی نگاه کنیم فاصله ی بین جنگ و صلح یا خشونت و محبت خیلی ناچیزه و به اندازه‌ی عرض یه دریاچه، فاصله ی بینِ زخم، خونریزی و هزاران کشته ی جنگی با عشق، محبت و لذت بردن از زندگیه...
داستان دائما در حال تغییر از یه فاز به فاز دیگه ست؛ چه از نظر مکان، چه از نظر  حالاتی که فردریک تجربه می‌کنه(مثلا در برخورد اول چندان کاترین رو باب میل نمی‌بینه ولی جلوتر عاشقش میشه یا گذر از فاز جنگ و رفتن به فضای بیمارستان و بستری بودن) ولی این تغییرات هنرمندانه مدیریت میشه و نه تنها اذیت کننده نیست بلکه به نوعی مسبب زیبایی اثر هم هست.
تو صفحات آخر خود من که به شخصه با فردریک همراه بودم و  استرس رو می‌تونستم کاملا حس کنم و باید گفت از منظر انتقال احساسات رمان چیزی کم نداشت.
در کل اثر دلنشینیه که مثل اثر دیگه ی این استاد، پیرمرد و دریا، قراره سالها تو ذهنم بمونه.
چیزی که میمونه در آخر اضافه کنم:
به امید روزی که هیچوقت مجبور نباشیم جنگ(دفاع) رو بپذیریم.❤️💎
      
145

14

(0/1000)

نظرات

👏👏👏

1