یادداشت امیرمحمد سالاروند

        هفته‌ی اول خرداد دو جلسه در نقد و بررسی این کتاب برگزار شد. در دو روز متوالی. هنوز عده‌ی زیادی کتاب را نخوانده بودند و من این تعجیل را نمی‌فهمیدم. این کتاب -هم‌چون هر اثر نظری دیگری- باید به بحث گذاشته شود و باید در گزاره‌هایش چون و چرا کرد. باید فرصتی به خواننده داد و بعد به نقد و بررسی‌اش نشست.
من چند روز بعد از آن جلسات، کتاب را خواندم و قرار بود در جمعی دوستانه درباره‌اش صحبت کنیم، که جنگ شد.
پریشب یک بار دیگر کتاب را دست گرفتم که بخوانم و الان در صفحه‌ی پنجاه از این بازخوانی پشیمان شدم و کتاب را بستم. کتاب را دوباره دست گرفته بودم تا درباره‌اش به تفصیل بنویسم اما دیدم فعلاً توان تنظیم مطالب پراکنده‌، تقریرشان و نقد مفصل اثر را ندارم.

از نقد کتاب پشیمان شدم چون وقتی با این دید به متن برگشتم دیدم چنان پراکنده است و چنان از هر دری سخنی است که پیوند زدن این‌ها به هم و تقریرشان، خود کار مستقل و زمان‌بری خواهد بود. نویسنده ایده‌های مختلفی را مطرح کرده و من نمی‌دانم کدام ایده را باید مرکزی دانست. من با بعضی از ایده‌هایش مشکل جدی دارم و با روش اثبات ایده‌هایش مشکل جدی‌تری اما نقدِ قال-اقول‌‌ای چنین کتابی را هم بی‌معنا می‌دانم. در این جور آثار خواننده باید ایده‌ی مرکزی را کشف کند و نسبت اجزای کتاب را با آن ایده‌ی مرکزی نشان دهد و نظرش را، پیش از هر چیز، درباره‌ی آن ایده‌ی مرکزی بگوید. من ایده مرکزی را تشخیص نداده‌ام و سخنرانان جلسه‌ی دانشگاه تهران نیز تقریری ارائه ندادند و بیش‌تر حاشیه رفتند.

«میراث ناممکن» نقد و بررسی کارهای نظریه‌ای و نظریه در ایران نیست. خودش سودای تأسیس نظریه دارد و شاید می‌خواهد نمونه‌ای از کار نظری را پیش چشم بگذارد. برای همین عنوان و زیرعنوان را نمی‌فهمم.

من -همان یک ماه پیش که تازه کتاب را خوانده بودم- ازش تعریف می‌کردم و دوستی می‌گفت همه‌ی کارها شیفت پیدا کرده. آنچه باید در روزنامه چاپ می‌شد کتاب شده و آنچه را باید در اینترنت منتشر می‌کردند در روزنامه چاپ می‌کنند. می‌گفت حرف‌های نقره‌چی خوب است؛ اگر در روزنامه درمی‌آمد نه اینکه کتاب شود و برایش در دانشگاه جلسه برقرار کنند. 
در بازخوانی به نظرم رسید که این ایده می‌تواند تا حدی «میراث ناممکن» را توضیح دهد. این پراکندگی و این جنس تأملات شبیه فرم نوشتار مطبوعاتی است. اگر بخواهم کتابی مشابه را یادآوری کنم از «شعارنویسی بر دیوار کاغذی» امیر احمدی آریان نام می‌برم و کتاب احمدی آریان از قضا حاصل کلاژ تعداد زیادی یادداشت‌ روزنامه‌ای است.

«میراث ناممکن» را دوست دارم اگر جایگاهش را این‌گونه تصور کنیم؛ تأملات نظری مطبوعاتی. دو سال پیش برای «شعارنویسی بر دیوار کاغذی» مرور نوشتم. الان که باز نگاهی انداختم به نظرم رسید که درباره‌ی «میراث ناممکن» همان حرف‌ها را می‌توانم تکرار کنم.

هشت-نه سال پیش دوستی داشتم که همسن الان من بود و حاشیه‌ی کتاب‌های محمد قوچانی را -که حاصل کنار هم گذاشتن نوشته‌های مطبوعاتی جوانی او بودند- با بیشمار یادداشت سیاه می‌کرد. من آن روزها به او می‌گفتم که چنان کتابی را چنین نمی‌خوانند. این جور دقت نظر و خط‌کشی و جزئی‌شدن مناسب کتاب مطبوعاتی نیست. حالا خودم حاشیه‌ی «میراث ناممکن» را سیاه کرده‌ام.

از این کتاب می‌توان نظریه بیرون کشید. این کتاب می‌تواند نقطه‌ی شروع تأملاتی جدی‌تر باشد. جرقه‌ای است که می‌تواند شعله‌ور شود. اما فعلاً تنها جرقه‌ای است و نه بیش‌تر. در جلسات دانشگاهی می‌شد به شعله‌ور شدن این جرقه کمک کرد اما لااقل در دانشگاه تهران که چنین اتفاقی نیفتاده. جلسه‌ی دانشگاه علامه را هنوز نشنیده‌ام.
      
636

37

(0/1000)

نظرات

اینو از این لحاظ می‌پرسم که حداقل آشنایی لازم رو با فضای پژوهش ادبی تو ایران ندارم.
با این اوصاف، این توجهی که به این کتاب شد و عده‌ای ازش چنان تعریف کردند که برای منی که صرفا مخاطب ادبیات هستم و تا کارورز و آدم جدی، خوندن این کتاب جذاب شد، نشانه‌ای از خالی بودن عریضه از متون تالیفی خوش‌‌ایده و قابل توجه نیست؟
به بیان دیگه، آیا می‌شه با حواله دادن بحث به "تو شهر کورا، یه چشی پادشاهه" توجهی که به این کتاب شده است رو توضیح داد؟ 
1

1

آره به نظرم تا حدی می‌شود با آن مثل این استقبال را توضیح داد. کتاب، به گمان من، ارزش خواندن دارد و نیز ارزش بحث کردن. اما این طور نیست که جایگاهی یگانه داشته باشد. قبول دارم که سیاهه تألیفات ما در حوزه‌ی نظریه ادبی چندان بلند بالا نیست اما به هیچ وجه با مجموعه‌ای تک‌عضوی هم مواجه نیستیم.
یک بحث دیگر هم می‌شود کرد درباره‌ی میل به «تألیف». نمی‌دانم منظورمان از تألیف چیست و چرا وجودش را لازم می‌دانیم. اتفاقاً بخش‌هایی از کتاب شاید می‌خواهد به همین پرسش‌ها پاسخ دهد. به نظرم یک بحث خوب بعد از خواندن میراث ناممکن همین است. فرق تألیف با ترجمه چیست و از هر کدام چه انتظاری داریم؟ 

2

راسته که توی جلسه دانشگاه تهران جدال لفظی پیش اومده؟ 
3

0

من خودم تقریباً وقتی رسیدم که جلسه تمام شده بود. ولی صوتش را که شنیدم دیدم بین نویدی نادری و وحید عیدگاه بحث یک رفت و آمدی داشته. من البته انتظار جدال اساسی داشتم و ناراحت شدم که چرا انقدر چالش کم‌جان بوده. یعنی این‌ها با هم از اساس متفاوت‌اند و به نظرم باید این تفاوتشان را ابراز کنند. نه اینکه با سکوت از کنار یکدیگر بگذرند یا به هم نان قرض دهند. 

2

صوت جلسه رو من می‌تونم داشته باشم؟ 
@am.salarvand 

0

در این کانال گذاشته‌اند:
@scientific_events_UT
@seyed_m_m 

1

گمانم مشخص است که با کلیت متنت مخالفم، در عین اینکه با بند آخرت موافقت کامل دارم و متوجه و همدل رویکردت هم هستم. 
اما صفات «پراکنده» و «از هر دری سخنی» برای کتاب نامنصفانه است. بله، ساختار کتاب از منطق صوری و شیوۀ متن‌های علمی تبعیت نمی‌کند و گمانم ناشی از تأثر نقره‌چی از سنت نگارش علمی فرانسه یا نگارش‌های آنال است؛ اما کاملا سر و ته دارد، در هر فصل بخشی از ایده را گسترش می‌دهد که در کنار هم مفید منظور اصلی کتاب‌اند.
مطلقا هم آن را شبیه متن‌های مطبوعاتی و روزنامه‌ای نمی‌بینم.
1

1

چقدر خوب که نوشتی و کاش فرصتی دست دهد حضوری هم درباره‌اش صحبت کنیم. من وقتی برای بار دوم کتاب را دست گرفتم و سعی کردم خلاصه‌ی مطالب هر فصل را برای خودم بنویسم کار در نظرم به غایت پراکنده ظاهر شد. کاربری به نام «بهزاد» در گودریدز مرور مفصلی نوشته و یک جور چکیده هم ارائه داده. آن چکیده را هم که خواندم دیدم مطالب واقعاً وسیع است و نقره‌چی به نظر من نتوانسته این پراکندگی را در کارش توجیه کند و من -همان‌طور که اینجا نوشته‌ام- «ایده‌ی مرکزی» را اساساً تشخیص نداده‌ام تا بتوانم گسترشش را در سراسر کتاب ببینم، «منظور اصلی» نمی‌دانم چیست. انتظار داشتم در جلسه نقد و بررسی، این نکته برایم روشن شود، ولی دست کم در دانشگاه تهران، که صوتش را همین چند روز پیش شنیدم، این اتفاق نیفتاده؛ در مرور تو هم اشارتی به این ماجرا بود. به بخش‌هایی از کتاب پرداختند ولی درباره‌ی ایده‌ی مرکزی چیزی نگفتند. این‌ها را نوشتم که بگویم اینکه تو توانسته‌ای کتاب را سروته‌دار ببینی و ایده‌ی مرکزی را تشخیص دهی کار مهمی است و خیلی خوب می‌شود اگر تقریری از اثر ارائه دهی. 

0

ادامه از قبلی:

کسی هم فکر نکنم ادعا داشته باشد مجموعۀ «نوشتجات» نظریۀ ادبی در ایران تک‌عضوی و منحصر به همین کتاب است. اما همان‌طور که اشاره کردی، حداقل من ادعا می‌کنم این «یگانه تألیف» تا امروز است. بحث در ضرورت تألیف لازم و مفصل است. 
اما کار احمدی آریان و بقیۀ ایده‌نویسی‌ها و ترجمه‌ها به نظرم هیچ نسبتی با این کتاب ندارد و قیاسشان بی‌انصافی است. «میراث ناممکن» ایدۀ اساسی تألیفی دارد و ایده‌اش را بسط داده و به‌تفصیل تبیین کرده؛ اما بقیه یا ایده ندارند، یا ایده‌شان صرفا ترجمه است، یا نتوانسته‌اند تبیینش کنند. 

این جرقه و پادشاه یک‌چشم شهر کوران، آن‌قدر جایش خالی بوده و آن‌قدر دیر ظهور کرده، که از این هم کم‌فروغ‌تر و کم‌بیناتر بود، باید ظهورش را جشن می‌گرفتیم. 
1

1

با توجه به پیام قبلی طبیعتاً من در بهترین حالت می‌توانم نقره‌چی را «ایده‌نویس» بدانم. تا جایی که می‌دانم ایده‌های محوری احمدی آریان ترجمه‌ای نیست و بعضاً مفصل‌تر از نقره‌چی بهشان پرداخته و تبیینشان کرده. خلاصه‌ی حرفم همان است که بالاتر گفتم. من محتاج تقریر این اثرم و تنها کسی که فعلاً شایسته‌ی این تقریر است، تویی. چون چند نفر دیگری که می‌شناسم یا کلاً کتاب را کنار گذاشته‌اند و ارزشی برایش قائل نیستند یا کتاب را حاوی ایده‌هایی پراکنده می‌دانند. من بار اولی که خواندم «تاریخ متصل» را ایده‌ی مرکزی کتاب دانستم و فکر کردم که کتاب یک جور نظریه‌ی تاریخ ادبیات است. اما بار دوم این تصور هم برایم نقش بر آب شد. 

0

هفته‌ی پیش جلسه‌ی دانشگاه علامه را هم شنیدم. بسیار جدی‌تر از جلسه‌ی تهران بود. ولی باز تقریری از ایده‌ی مرکزی اثر ارائه نشد. سپهران درباره‌ی مسئله‌ی جهانی شدن ادبیات فارسی نگاه جالبی داشت. راغب چند نکته‌ی جزئی مهم گفت از جمله به روش اثبات ایده‌ها انتقاد کرد. نقره‌چی می‌گفت نظرش این نیست که ادبیات فارسی باید نظریه‌ی خودش را داشته باشد و کلاً خیلی یادش نبود چه نوشته و چند بار گفت که کتاب برای چهار-پنج سال پیش است. من واقعاً نمی‌دانم این کتاب را چقدر باید جدی گرفت. حافظه‌ام هم ضعیف شده و مدام مطالبش را فراموش می‌کنم.

0