یادداشت ♪یار‌همیشگی‌ماه♪

به نام خدا
        به نام خدای ناتوان ها:) 
داستانی آغشته با احساس! هشدار‼️خطر شکستگی قلب:)) 
با قلب خود این داستان را دنبال کنید. کاش می توانستم بیشتر از پنج ستاره بدهم:) 
بگذریم... داستان، داستان سفر به سرزمین  زیبای ایلیا است که باغ های گل های رنگارنگ  دارد و پادشاهی نیرومند بر آن حکم می راند که عاشقانه ملکه ی خود را دوست دارد.💍
 دو فرزند که یعنی دو شاهزاده دارند که یکی  از دیگری به خوبی بیشتری شهرت دارند🫅🏻. 
یکی مجری قانون آینده "مالاکای" است که همه بر اسمش قسم می خورند و عدالتش را در وضع قوانین می پرستند و دیگری "کیت"  پادشاه آینده، ولیعهد امپراطوری است. معروف به قلب مهربان و دلسوزش و ظاهر نجیب زاده گونه اش.
 در این سرزمین سال ها قبل طاعون همه گیر شد و دست انسان ها را دانه به دانه از دنیا کوتاه کرد. مردم زیر بار طاعون زندگی هایشان را از دست دادند ولی در عوض خدا به آن ها نیروهایی عطا کرد به عنوان پاداش برای مقاومت و تحمل طاعون. 
نیروی "کای آزر" یا همان مالاکای، نیروی "تبدیل شونده"  و کیت آزر نیروی "آب و آتش"  است به تربیت پادشاه و ملکه نیروی " تهمتن"(قوی بودن از لحاظ بدنی و هیکل درشت) و "برق یا الکتریسیته"  دارند. اما داستان به همین جا ختم نمی شود. اما این زیبایی ها فقط از دید برگزیده ها،آنهایی که نیرو دارند است. ✨🔮🪄
طاعون برای همه ی مردم "ایلیا " نیرو به همراه نداشت و برخی معمولی هستند و فاقد نیرو. نیرومند ها برگزیده هستند و پادشاه برایشان زندگیی جدا از معمولی ها می خواهد. پس معمولی ها را محکوم به مرگ می کند.⚔️

 دلیلشان سرایت بیماری از معمولی ها به برگزیده ها است.  در زاغه مردم پی یک لقمه نان می گردند و از گرسنگی می میرند. کای یک هیولا و کیت یک پادشاه مثل پدر ظالم و خون‌ریزش است.
 دختری از زاغه ها در میان مردم فقیر زندگی می کند و زندگیش را مدیون نان شب تاجرانی است که از آن ها دزدی می کند.
" پیدین " آن دختر معمولی اما قوی داستان است. او به طرزی اتفاقی شاهزاده کای را ملاقات کرده و پا به بازی کثیف پادشاه می گذارد و قلبش و احساساتش را درگیر می کند... ☄️
در سرزمین ایلیا هر ساله آزمون هایی برگزار می شود تا تاریخ پاک سازی کشور از معمولی ها را جشن بگیرند که چندان شبیه به جشن نیست. 
و این سوال پیش می آید که چه کسانی برگزیدگان آزمون ها هستند؟ 
پیدین چگونه کای را ملاقات می کند؟ 
چه کسی به مردم می گوید که پشت این شهر زیبای نزدیک قصر در دل زاغه ها چه اتفاقی در جریان است و چندین نفر برای گرسنگی جان می دهند؟ 
چه کسی و کی به مردم می فهماند که معمولی ها ناقل بیماری نیستند؟ 

پ. ن: واقعا قشنگ بود🫠
وسط خوندنش حساب می کردم که چند روز یا چند ماه دیگه حداقل جزئیاتش و یادم میره تا دوباره بخونمش:)))) ✨
پر از دیالوگ های قشنگ از کایه و پیدین که یه دختر قویه رو به خوبی نشون داده:)))
بخونید و با خوندنش زندگی کنید:))) 
دیالوگ ماندگار: 
«پِی زیبای من، تو با من چه کردی؟» 😭😭
      
239

45

(0/1000)

نظرات

وایولت

وایولت

1404/6/27 - 20:38

عه عه!!
دیالوگ پایدار دلبر هرگز نصیب دیو نمی‌شود بود😉😉
1

1

وااای😭😭
اینو بزاریمش برا بی پروا:)) 💔 

1

ولی نیروهای پادشاه ملکه اونا نبودن..
پادشاه تهمتن بود و ملکه هن فکر کنم نیروش مثل کای بود.
3

1

نه مادرش الکتریسیته داشت 
آهان آره قاطی کردم باباشونو😂 مرسی که گفتی  

1

اهان، ممنون که گفتی!😁
@silvermoon528 

1

ممنون از تو:)) 
@nodselia 

1