یادداشت یوتاب

یوتاب

یوتاب

1404/2/10

        سنت شکن 
خلاصه: 
جواب استعدادیابی بئاتریس درست در نیامده او یک (سنت شکن) است بین بخش خودش فداکاری و بخش دلیری کدام یک را انتخاب میکند؟ 
نظر شخصی:
من چون فهمیدم علاقه شدیدی به دیستوپیایی دارم یه نوجوانانه ی دیگه هم خوندم ولی راضیم نکرد اول کتاب رو خوندم بعد قسمت یک سه گانه رو دیدم پایبندی به داستان کتاب توی فیلم خیلی خوب بود ولی باز هم شخصیت تریس زیاد شبیه کتاب نبود توی فیلم خیلی بهتر دنیا درک میشد ولی توی کتاب اینطور نبود اصلاً نمی تونستم دقیقا تصور کنم قلم نویسنده چیز جذابی نداشت خیلی معمولی بود و اون حس کششی که هنگام خوندن باید باشه رو نداشت فکر کردم مشکل ترجمه است ولی توی متن اصلی هم همون حس و حال معمولی رو داشت .
بنظرم نویسنده نتوانسته بود دنیا رو کامل بسازه حس ام به کتاب بیشتر مثل یه پیش‌نویس اولیه است که بعداً کاملترش رو دریافت میکنم مثلاً دنیاشون هیچ اسمی نداشت نمی تونستم درک کنم کسی که سنت شکنه خب باید یکم کنجکاو باشه دلیل رو گذاشته بودن بر این مبنا که بی بخش و بی گروه میشی بد بخت میشی بنظرم بهانه بود و دوباره آخر کتاب خودشون رو محبوس توی دنیا ی کوچک کردن خیلی اتفاقات بی دلیل بود پلات های مسخره ی زیادی داشت و دوباره درست محیط رو توضیح نمی داد نصفه نیمه خب من چطور تصور کنم؟! 
بعدی شخصیت اصلی داستان تریس واقعیتش اینه یذره باهاش حس همدردی یا چیزی شبیه اون رو پیدا نکردم یا حتی درک شخصیتش چون خیلی انگار مغرور بود نمی تونستم باهاش دوست بشم و توی ذهنم ناخودآگاه با کنتیس مقایسه اش میکردم و خب کنتیس واضح بود دست بالا رو داشت .
اسپویل...
نویسنده آخر داستان مامان و بابای تریس رو کشت احساس میکنم انگار وظیفه اش بود که حتماً تریس یتیم شه و بدترین دشمن خودش و توبیاس زنده بمونن که جلد بعدی مارکوس رو ضد قهرمان کنه 
بعد خیلی عجیبه فکر کن کمتر از نیم ساعت قبل پدرت مرده و به اینکه توبیاس عاشقشه یا نه فکر کنه کل کتاب هم از ارزش پدر و مادرش تو زندگیش برامون وراجی کنه 
در واقع ده درصد آخر کتاب یهو داستان افتاد رو دور تند واقعا سریع جمع بندی کرد 
در کل من خوشم نیومد نه از شخصیت ها نه از فضا که البته بعد دیدن فیلمش نظرم درمورد فضای داستان عوض شد دوجلد دیگه هم هست که نمی دونم شاید بخونمشون.
      
93

14

(0/1000)

نظرات

فاطیما

فاطیما

1404/2/10

اون قضیه نیم ساعت قبل منو یاد کتاب اول ماجراهای ناگوار انداخت که بچه ها به خاطر اتش سوزی عمارتشون یتیم شده بودن ، بعد یکیشون داشت به خاطر کتابخونه ای که میون شعله ها سوخت غصه میخورد😅👌
اینجور چیزا واقعا رو مخن ، مخصوصا  همین شکل توی سنت شکن

1