یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

خدایگان و بنده
        آدم نمی تونه چیزی بگه جز یه همچین چیزی: «هگل! ای موجود عجیب و غریب و بی نهایت باهوش!» آخه واقعا نمیشه فهمید چه طور همچین تحلیلی غریب و واقعی به ذهن یک انسان می رسه و در واقع اون قدر بدیهیه که آدم تعجب می کنه چرا پیش از اون کسی بهش فکر نکرده بوده.
در پدیدار شناسی روح، مراحل تکامل آگاهی از یقین حسی آغاز می شه: شناخت بی واسطه. این شناخت روندی دیالکتیکی رو طی می کنه که در اون هر بودنی در واقع نفی است و بودن در شدنه. یعنی به محض اینکه چیزی تثبیت میشه خود را نفی می کنه و به چیز دیگری تبدیل میشه. به همین دلیل یقین حسی جای خود رو به ادراک و بعد ادراک جای خود را به نیرو و فاهمه می دهد. در اینجا بخش اول پدیدار شناسی که دیالکتیک ابژه است تموم میشه و بخش دوم یعنی دیالکتیک سوژه شروع میشه. با این مرحله آگاهی خود ابژه ی شناخت خودش میشه، و خودآگاهی به وجود می آید.
این قسمت پدیدار شناسی، بی شک معروف ترین قسمت اونه و بعد از هگل هم شاید تاثیر گذارترین اندیشه ی هگل باشه که مارکس از اون بی نهایت استفاده کرده است. من مارکس نخوندم و اطلاعاتم خیلی کم و شاید نادرست باشه. ولی خیلی عجیبه که یه بخش کوچک از کتابی که به نظر خود هگل فقط مقدمه ای برای نظام فلسفی اش بوده انقدر در طول تاریخ تاثیرات بسیار بسیار بزرگی داشته. به نظرم همه، حتی کسانی که هیچ وقت نمی خوان فلسفه بخونن، باید حداقل این بخش کوتاه رو بخونن. تا بدونن و درک کنند که نیروی اندیشه و تفسیرهایی که میشه از اون اندیشه کرد چه جوری پر قدرت ترین نیروی جهانه.
      
1

3

(0/1000)

نظرات

عجب ریویو خوبی بر پدیدار شناسی هگل

0