یادداشت زینب

زینب

زینب

5 روز پیش

        همه می‌دونیم و شنیدیم برادران کارامازوف شاهکار داستایفسکی بوده.
اگه بخوام حرف‌های جدیدتر بزنم و از نظر خودم بگم این کتاب برای من مثل کتاب درس بود.
بخش‌هایی از کتاب سوال‌های خیلی جدی و عمیقی درباره‌ی زندگی، مرگ، ایمان، خدا و معنای وجودی انسان مطرح می‌شه که می‌تونم بارها و بارها بهشون برگردم و بخونم و فکر کنم.
و بخش‌های دیگه‌ای از داستان با ظرافت و زیبایی از زبان یکی از شخصیت‌ها به این سوال‌ها پاسخ داده می‌شه.

کتاب برای قرن نوزدهمه ولی  سوال‌ها و چالش‌های ذهنی شخصیت‌های کتاب هنوز تازه و واقعیه، هنوز هم آدم‌ها بین عقل و احساس درگیرن، هنوز هم زندگی رو بی‌معنی می‌دونن، هنوز نمی‌دونن به خدا ایمان دارن یا نه و اصلا خدایی هست یا نه،
هنوز ظلم و بی‌رحمی هست، حسادت هست،
هنوز هم جهان بدون عدل و انصافه و خیلی وقت‌ها گناهکار‌های واقعی محاکمه نمی‌شن.

‎من قبل از خوندنِ این کتاب خیلی مراقب بودم چیزی از داستان و شخصیت‌هاش ندونم و خودم باهاشون مواجه بشم، ولی اگه شما نخوندین و دوست دارین بدونین :
‎داستان درباره‌ی خانواده‌ی کارامازوفه.
‎فیودور کاراموزوف پدرِ پول‌پرست، خودخواه، فاسد و در یک کلام بی‌اخلاقِ این خانواده‌ست که متاسفانه این پدر فرزندانی هم داره؛ سه پسر.
‎هر کدوم از این پسرها ویژگی‌های شخصیتیِ متفاوتی دارن .
‎یکی همیشه برای انتخاب‌کردن تو دوراهیه؛ 
‎دو راهیِ منطق و احساس، شرافت و رذالت و… و در نتیجه‌ی این کشمکش‌ها خشمه که ظاهر می‌شه.

‎پسر دوم به ظاهر آروم ولی در باطن با تردید زندگی می‌کنه؛ درباره‌ی اخلاق، زندگی، دین، قدرت و خدا.
‎عذاب و سختیِ زندگیِ پسر اول از ظاهر و کارهاش و پسر دوم از افکارش پیداست.

‎و اما پسر سوم که نورِ این خانواده‌ست‌ با محبت، قلب روشن و ایمانش مسیرِ متقاوتی رو تو زندگی می‌ره ولی هم‌چنان گاهی به تاریکیِ روحِ برادرانش هم می‌تابه.

‎از همون صفحات اول من هم مثل این برادرها از این پدر نالایق متنفر بودم، من هم با انزجار بهش فکر می‌کردم و برای همین وقتی هر کدوم از پسرها تصمیمی گرفتن یا رفتاری با پدرشون داشتن، حس می‌کردم من هم اگه بودم همین‌کار رو می‌کردم! 

‎یکی از زیباترین و ارزشمندترین ویژگی‌های این کتاب برای من این بود که بیشترِ شخصیت‌ها نه کاملا بد و پلیدن و نه کاملا خوب و قدیس، همه در طیف خاکستری‌ان.
‎همه‌ی ما همین‌طور هستیم؛ هرچند فراموش می‌کنیم.

‎توان و دانشِ من برای توصیف چنین کتابی خیلی کمه، خیلی خیلی کم.
‎ولی حداقل می‌تونم پیشنهاد کنم که یک روزی با حوصله و صبر و عشق این کتاب رو بخونید.
      
880

68

(0/1000)

نظرات

سجاد نجاتی

سجاد نجاتی

4 روز پیش

✅✅👏👏

0

سپاس از شما. بسیار عالی 🙏❤️

دو جمله‌ از فصل ۵ جلد ۵:
👈 ایوان پاولوویچ کارامازوف: «اگر شیطان وجود نداشته و زاده ذهن انسان باشد، ذهن ما شیطانی همچون خود ما ساخته است». الکسی پاولوویچ کارامازوف: «شاید خدا هم»

👈  ایوان پاولوویچ کارامازوف: «... بشر به محض آن که معجزه را انکار کرد، خدا را هم انکار کرد؛ چون بشر بیشتر به دنبال معجره‌هاست تا خدا و از آنجا که نمی‌تواند از معجزه چشم بپوشد، خودش معجزه‌های جدید اختراع می‌کند».

0