یادداشت محمدرضا ایمانی
1404/2/22
« به دوست که جلال زندگیم بود و در سوگش به سووشون نشستهام.» سووشون همانقدر که بر طبق خاطرهای مشترک داستان عمومی تمام ایرانیان است، به همان اندازه نیز روایتی خصوصی از زندگی زوجی نه چندان عادی است که آرمانهایشان را بر رمانها و داستانهایشان بار کردهاند. پس اجازه بدهید به جای بخش عمومی داستان که اظهر من الشمس است، به بخش خصوصی آن بپردازم. * این نکته که یوسف در واقع جلال است و زری در واقع سیمین که واضح است. از نفسانیات یوسف گرفته، مانند تفکر چپش، بخششهای عجیب و غریبش، خوی تندش، دوربینیاش و ...، تا حتی ظواهری مانند پدر آخوندش که مهر زن دومی به دلش نشسته، سیبیلش، لاغریاش و ... همه و همه خود خود جلال است. اما قضیه در زری کمی متفاوت است. هرچند سیمین در شخصیت یوسف واقعیتهای جلال را منعکس کرده، در شخصیت زری گویا ایدئالهای خودش را به جا گذشته. مثلاً زری لاغر است که سیمین نبود؛ و کدام زنی است که دوست ندارد لاغر باشد! و یا زری سرشار از مهر مادری است اما این حسرتی است که تا آخر عمر آرزویش بر دل سیمین ماند. بگذریم. * احتمالا شما هم مادرانی را که فرزند شیطان دارند، دیدهاید. این مادران بالاخص وقتی تک فرزند و یا تک پسرشان شیطان باشد دائم مثل سیر و سرکه میجوشند که الان کجاست و چه بلایی قرار است سرش بیاید! سیمین نه همسر بلکه مادر جلال بود. جلال در تمام مسیر فعالیتهای سیاسیاش دائما سیمین را حرص میداد. سیمین هر دفعهای که جلال از خانه بیرون میرفت، انتظار خبر دستگیری و یا حتی هلاک شدنش را می،کشید و جلال هم مطلقا مراعات سیمین را نمیکرد. در داستان هم زری مادر یوسف است. یوسف وقتی رعیتش میمیرد و دلش سنگین است، همچون پسربچهای در حیاط انتظار زری را میکشد تا سر به سینهاش بگذارد و رازهایش را بگوید. سووشون داستان مادری سیمین برای جلال است که اگر جلال مبارز سیاسی بوده، سیمین هم مرحله به مرحله غصه او را خورده است و لازم به اشاره نیست که خاکسپاری یوسف همان تشییع جلال است که در آن سوگْ سیمین و زری به سووشون نشستهاند. ** روایت رمان معرکه است. روانی قلم سیمین از جلال بیشتر است و ابداعات رواییاش از جلال متنوعتر. دو بخش از این کتاب از این منظر بینظیر است. اول آن فصلی که عمه در دیالوگ مونولوگگونهای به شرح خاطراتش میپردازد. و دوم بعد از مرگ یوسف که گویی یک روز کامل زری در هپروت به سر میبرد. روایتهای این بخش کوتاه، منقطع و به اقتضای احوال سیمین مریضگونهاند که دائما عناصر داخلی روایت، مانند اشخاص، زمانها و مکانها با یکدیگر قاطی میشوند. * سخنم کوتاه. سووشون روایت «مادری» است. مادری که برای فرزندانش مادر است، برای همسرش مادر است و حتی برای بیمادرهای شهر -مجانین و زندانیان- هم مادر است. غریزه مادری سیمین و نیازش به محبت کردن، هر چند در زندگی واقعیش سرکوب شده، اما اگر به والایش فرویدی معتقد باشیم، آن غریزه سرکوب شده در نهایت یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی ایران را خلق کرده. رمانی که پر رنگترین مضمونش «مهر مادری» است.
(0/1000)
نظرات
1404/2/23
بین یادداشتهای این کتاب که وقتی تمومش کردم خوندم، یادداشت شما نزدیکترین تحلیل و توصیف ممکن بود. روایت مادری جالب بود. البته فکر کنم نباید آخر داستان رو افشا میکردید.
10
1
1404/2/23
آقا خوندم.😐😂 دارم سعی میکنم از این همه حساسیت سر لو رفتن داستان کم کنم. خیلی یادداشت خوبی بود. بهم یادآوری کرد که باید سووشون رو بخونم @Behrooz1383
1
محمدرضا ایمانی
1404/2/23
1