یادداشت Bêhzad Muhemmedî
1404/1/7
نادر ابراهیمی در ابنمشغله، با صداقتی کمنظیر و قلمی که طنز و انتقاد را بهزیبایی درهم میآمیزد، ما را به تماشای زندگی خویش دعوت میکند؛ زندگیای که در آن شغلها چون لباسهایی موقتیاند که بیش از چند ماه بر تنش نمیمانند. راوی، که خود نویسنده است، از تجربههای بیشمار شغلیاش میگوید: از کارهایی که بهدلیل ناسازگاری با روحیاتش، فشار جامعه یا ناکامیهای روزگار دوام نمیآورند. اما آنچه این روایت را از سقوط به ورطهی یأس بازمیدارد، امید و «کلهشقی»ای است که ابراهیمی خود آن را ستون فقرات شخصیتش میداند. او با نگاهی تیزبین به جامعهی ایران، از مردمانی مینویسد که در پیچوخم واسطهها و آشنابازیها گرفتارند و با زبانی گزنده اما شیرین، تصویری از این واقعیت ترسیم میکند که هم خندهدار است و هم اندوهبار. در میانهی این سفر پر فراز و نشیب، ابنمشغله به ناگاه تصمیم به ازدواج میگیرد؛ گویی گمان میکند تاهل میتواند لنگرگاهی برای بیقراریهایش باشد. اما حتی در دوران متاهلی نیز، شغل عوض کردن برایش به یک عادت یا شاید خود یک «شغل» بدل میشود. ابراهیمی با طنزی ظریف، از این چرخهی بیپایان میگوید و خواننده را به شگفتی وا میدارد که چگونه این مرد، با وجود ناپایداریهایش، همچنان پیش میرود. اما در این میان، همسرش چون نگینی درخشان در روایت میدرخشد؛ زنی صبور و همراه که ابراهیمی او را با چنان عشق و تحسینی توصیف میکند که خواننده ناخودآگاه حسرت داشتن چنین یاری را در دل میپروراند. این ستایش نه تنها به شخصیت همسرش عمق میبخشد، بلکه نشان میدهد که در پس کلهشقیهای ابنمشغله، تکیهگاهی استوار نهفته است. یکی از درخشانترین لحظههای کتاب، تاملی است که ابراهیمی بر فرهنگ آشنابازی و واسطهگری در ایران دارد. در صفحهی ۱۰۳، او با لحنی که هم صمیمی است و هم گزنده، مینویسد: «میدانی عزیزم؟ ما با آدمهایی طرفیم که آنها، خودشان، آدمهای اصلی نیستند. اصلیها ممکن است خیلی خوب باشند - که حتما هم هستند - اما دست ما به آنها نمیرسد. این فرعیها هم بابت هر خدمتی که میکنند سهم میخواهند.» این جملات، چون آینهای، واقعیت تلخ جامعهای را بازتاب میدهند که در آن روابط بر ضوابط پیشی میگیرند و انسانها در تاروپود این مناسبات اسیرند. ابراهیمی این حقیقت را نه با خشم، که با طنزی زیرکانه روایت میکند و خواننده را به فکر فرو میبرد که چگونه این چرخه همچنان میچرخد. شاید داستانهای نویسندگان بزرگ جهان، که تحسین جهانیان را برانگیختهاند، جذابیتی بیمرز داشته باشند، اما ابنمشغله گواهی است بر این مدعا که ادبیات ایرانی، با رنگ و بوی خاک این سرزمین، لذتی دیگر دارد. ابراهیمی حال و هوای ایران را چنان زنده و ملموس به تصویر میکشد که خواننده خود را در کوچهپسکوچههای این روایت میبیند و با هر خنده و آهِ راوی، همراه میشود. این کتاب، فراتر از یک زندگینامه، الگویی است برای آنان که در تنگنای بیکاری یا ناکامیاند؛ پیامی است که میگوید ناامیدی پایان راه نیست و با اندکی کلهشقی و ایمان به خویش، میتوان از هر در بستهای دریچهای ساخت. ابنمشغله، با همهی سادگی و عمقش، اثری است که در ادبیات معاصر پارسی میدرخشد و شایستهی آن است که نه تنها خوانده شود، بلکه در دل و ذهن ماندگار گردد.
(0/1000)
Bêhzad Muhemmedî
1404/1/7
1