یادداشت
1402/11/14
بسمه میشه از دو جنبه درباره این نمایشنامه حرف زد: 1- خود نمایشنامه سارتر هرچند مارکسیست سفت و سختی بود اما هیچوقت به معنای رسمی کلمه «حزبی» نبود و حزب کمونیست فرانسه هم فلسفه اون رو بورژوایی میدونست. همین باعث خصومت بین اون و حزب کمونیست شد و نمایشنامه دستهای آلوده رو هم میشه تسویه حسابی بعد از جنگ با این حزب مزور و خود فروخته دونست. به نحوی هوگو خود سارتره که از قضا جوان نویسنده و روشنفکریه که از یه خانواده بورژوایی میاد. حزب هم همون حزب کمونیست فرانسهست که در حال ساخت و پاخت با احزاب ضد خلقیه. این از حاشیه. درباره خود متن میشه اینطور گفت که هرچند دستهای آلوده نمایشنامه سیاسیه ولی از عناصر فلسفی خالی نیست. مثلا موقعی که هوگو و ژسیکا دارن درباره کشتن هوده رر حرف میزنن در واقع توصیفات اگزیستانسیالیستیه. 2- ترجمه من از ابتدا اصرار داشتم نمایشنامه با ترجمه جلال خونده بشه. اینکه چرا جلالِ نویسنده و فعال سیاسی دست روی این نمایشنامه یه نویسنده و فعال سیاسی دیگه، یعنی سارتر، گذاشته برام موضوعیت داشت. جلال بعد از تجربه دوتا انشعابش از حزب توده و حزب زحمتکشانِ مظفر بقایی و در نهایت پیوستنش به حزبِ جریان سوم خلیل ملکی، تو سال 32 به قول خودش سیاست رو بوسید و گذاشت کنار. این نمایشنامه سال 31 ترجمه شده و میشه گفت که جلال به این نتیجه رسیده بود که کار حزبی فایدهای نداره و برای همین هم این نمایشنامه رو ترجمه کرد. عمده انتقاد جلال به حزب توده همین سرسپردگیش به شوروی بوده و میبینیم که تو نمایشنامه هم با سارتر همزاد پنداری کرده و خودش رو تو آیینه شخصیت هوگو دیده. علی ای حال تا اینجا از باقی نمایشنامههای سارتر سیاسیتر و نمایشیتر بود. سر و تهش خوب جمع شده بود و آدم رو میشکوند دنبال خودش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.