یادداشت سید امیرحسین هاشمی
4 روز پیش
تجربۀ هنری و تجربۀ فلسفی؛ چرا برای «فهم» عجله داریم؟ 0- مختصر خواهم نوشت و این متن بیشتر در باب مواهبِ "در تعلیق قراردادنِ فهم" و مختصرنویسی است. 1- قدم زدن در چند مسیر، من را به درگاه این کتاب رساند. وقتی بحث از پدیدارشناسی و اخلاق باشد، نامِ لویناس را خواهید شنید. وقتی بحث از فلسفه و پدیدارشناسی باشد، نام مسعود علیا به گوش شما خواهد خورد. ترکیبِ این دو مسیر شد راهورِ من در رسیدن به این کتاب. 2- خواندن این کتاب برای تجربهای خاص بود. این کتاب ماهیتی رازآمیز داشت و به عنوان یک متنِ فلسفی، فلسفی بودن خود را جار میزد. به نظرم این مورد میتواند مهم باشد؛ هر متنی باید نوعیت خود را نشان بدهد. خیلی ساده، شعریت و ادبیت برای یک متنِ ادبی/شعر از اهمیت بسیاری برخوردار است. بالاخره باید بفهمیم که با متنی ادبی مواجه هستیم نه یک جستار. متنِ فلسفی نیز میتواند چنین فیگوری به خود بگیرد، فیگوری از فلسفیبودن و اشاره به مسائل فلسفی داشتن. در کنار این، نباید با ماهیتِ نقادانه و تحلیلیِ ذهنِ فلسفی با این کتاب مواجه شد. احتمال دارد ذهنِ منظمِ فلسفهخوان و درگیر با فلسفه، یا در نخستین قدمهای خواندنِ این کتاب، ترکِ رَه کند، یا صرفا کورمال کورمال از میان هنریت، اگزجره بودن و خلافآمد بودنِ این اثر و ایدههای لویناس حرکت کند، حرکتی کور به هیچ! موضعِ ما به لویناس و این کتاب باید چنان باشد که موضعِ مسعودِ علیای نویسنده بوده است. در بندِ پایانیِ این کتاب و در موخره داریم: «تجربهٔ اثر هنری تجربهای است که "امکانِ دیدن و لمس کردن نیست بلکه غیرممکنبودنِ ندیدن است". تردیدی ندارم که تجربۀ مواجهه با اندیشۀ لویناس برای من [مسعود علیا] تجربهای از این جنس بوده است.» 3- فعلا نمیخواهم از محتوا/Material این کتاب چیزی به میان بیاورم. چون «بیان» این محتوا باید از «فهم» ریشه بگیرد که برای «فهم» این اثر هیچ تعجیلی ندارم و به خود و فهمِ خود، رخصت خواهم داد تا بیشتر با پدیدارشناسی، لویناس و کلیتِ فلسفه مواجه شوم که بتوانم آنگونه که بایسته است با فهمِ اثر مواجه شوم. 4- یکی از مباحثِ جذاب در مواجه با لویناس و هایدگر - که هرکدام در دو ساحت علیه تاریخ فلسفۀ غرب قدعلم کرده اند - این است که باید با تسلطی نسبی (چه کسی میتواند به تسلط کامل برسد؟) به تاریخ فلسفۀ غرب داشته باشیم. چرا باید تسلط داشته باشیم؟ زیرا که هایدگر در حیث متافیزیکی بنیانبرانداز بود و لویناس در اخلاق و فلسفۀ اخلاق. برای اینکه این رخدادهای خارقِ عادتِ تاریخِ فلسفۀ غرب را بفهمیم، بدیهی است که باید بدانیم آن تاریخی که اینان علیه یا برای آن قد علم کرده اند، دقیقا چیست. بدین جهت، هیچ تعجیلی در فهم این کتاب و لویناس ندارم. 5- در این اندک مواجههای که با پدیدارشناسی داشته ام، فهمیدهام که باید پدیدارشناسی را «اعمال» کرد و نه چیزِ دیگر. یعنی «روش» پدیدارشناسی روشی نیست که در مواجهۀ منطقی و صوری بتوانیم حدود آن را متعین و از این مسیر آن را فهم کنیم؛ بلکه پدیدارشناسی چیزی است که در کنش و ساحت اعمال و شناخت است که خود را عیان میکند. خیلی ساده، اگر پدیدارشناسی خواندید و «نگاه»، «منظر» و «روش» شما به دنیا و مافیها دچار تغییر و اعوجاج از عادتِ پیشین نشد، یعنی احتمالا متوجه نشده اید که با چه طرف هستید. پس از کتابِ «فاصلهها؛ راز همدلی چیست» از مایبام، کتابِ «متنها و خوانندهها؛ جستارهایی در پدیدارشناسیِ خواندن» و حتی کتابِ مقدماتیِ «پدیدارشناسی» از زهاوی، مدخلِ استنفوردِ «ماکس شلر» و همین کتابِ «کشف دیگری همراه با لویناس» از علیا، فهمیده ام که پدیدارشناسی در «نحوۀ» مواجهه ما با عالم تاثیر خواهد گذاشت و کاری خواهد کرد که جوری باشیم که جهان خود را بر ما به گونهای دیگر نمایان کند. برای مثال: 6- لویناس در این کتاب به صورت کلی به دنبال این است که نشان بدهد سوژه و این خودی که داریم، «فینفسه» یا «لنفسه» به این مرتبۀ سوژگی نمیرسد و از حیثِ «لغیره» بودن و سو به سمتِ «دیگری» داشتن است که به این مرتبۀ سوژگی میرسیم. یعنی عطفِ به دیگری بودن است که خود بودن را معنا میکند. خیلی نمیخواهم از شئون این ادعا، بنیانبرافکن بودن، پیچیدگیهای آن و محتوای آن چیزی بگویم، میخواهم به همان نقلِ قولِ اساسی در این مرتبه از خوانش بگویم که بالاتر به آن اشاره کردم: «تجربهٔ اثر هنری تجربهای است که "امکانِ دیدن و لمس کردن نیست بلکه غیرممکنبودنِ ندیدن است"» یعنی چه؟ وقتی با ایدههای لویناس برای بار نخست مواجه میشوید باید عطف توجه کنید به این مورد که باید نحوۀ نگاهِ پدیدارشناسانه را از اثر درک کنید. یعنی نباید به دنبالِ لمسِ کردنِ تمامِ ایدۀ کتاب که از قضی حداقل در مراتبِ نخست مواجه غیرممکن است باشید، بلکه باید بفهمید که پس از خواندن خواهید فهمید که «ندیدنِ» دیگری و عطف توجه نکردن به آن برایتان غیرممکن خواهد شد. یعنی خواهید فهیمد که دیگری آنچنان اساسی خود را بر جهانِ تو پرتاب خواهد کرد که ندیدنِ ممتنعِ بذات شود! احتمالا کتابِ «دیگردوستیِ موثر» از پیتر سینگر یک آزمایش خوب باشد که ببینم این «نگاهِ» که صحبت آن را کرده ام، چگونه در من اثر کرده است. پدیدارشناسی همین است، آثار، تجربهها و نحوههای مختلفِ بودن را فرا میخواند که جوری دیگر مورد توجه قرار بگیرند و شاید در یک کلام، صرفا «عطفِ توجه» قرار بگیرند. 7- علتی که باعث شد در خواندنِ کتاب ثابت قدم شوم، علاوهبر محتوای خلافآمدِ مشهور بودنِ کتاب، دیدن اسامیِ آشنا در کتاب بود. برای مثال، وقتی دیدم «سایمون کریچلی»، فیلسوفِ کچلِ فوتبالیِ بانمکِ دوستداشتنی، این چنین درگیر لویناس است، «هیلاری پاتنم»، فیلسوفِ تحلیلیِ دقیق و استخواندار، و چندین نامِ دیگر این چنین با جهانِ فلسفۀ لویناس درگیر بوده اند، متوجه شدم که باید جدیتر باشم با لویناس، چون فلاسفهای که جدیشان میگیرم، لویناس را این چنین مورد توجه قرار داده اند. 8- از موارد بسیار مهمِ این کتاب «تالیفی» بودنِ آن است. این کتاب ماحصلِ تز دکتری مسعود علیاست. واقعا کیفیتِ این کتاب در حد آثارِ خوبِ تالیفیِ غربی است؛ آثار انتشاراتهای مهمی مثلِ راتلج، پلیتی، آکسفورد و استنفورد و... . ولی این مورد یک غم را در خود دارد، علیا دیگر ننوشت. به فراخور دانشگاه چند پایاننامهای علیا یافت خواهد شد (یکی دو فقرۀ جذاب هم در آن میان هست)، اما خب، علیا مترجم شده است و عجب مترجمی شده است. خدمتی که علیا و چند تنِ دیگر از مترجمهای مختلف در سنتهای فلسفی مختلف (فلسفۀ تحلیلی (کم ترجمه است اتفاقا)، ایدهآلیسم آلمانی و پدیدارشناسی و...) به «امکان» فلسفهورزی در ایران کرده اند از چشم هیچ ناظری پنهان نخواهد بود؛ اما میتوان از ضرورت تالیف هم گفت. البته بسیار از ترجمههای علیا، مشخصا ترجمههایی که از آثار اساسیِ پدیدارشناسی و... ، مثل «پدیدارشناسی ادراک» از مرلوپونتی، «از وجود به موجود»، «وضع بشر» و «حیات ذهن» از هانا آرنت دارد آنقدر اساسی و مهم است که بسیاری میتوان از آن گفت. ولی ضرورتِ تالیف یا بهتر است بگویم «تمنای تالیف» چیزی است که این کتاب از علیا باری دیگر مثلِ پتک بر صورتم کوفت. پینوشت: واقعا مختصر نوشته ام و هیچ ننوشته ام :)))
(0/1000)
نظرات
4 روز پیش
سید الان دیگه واقعا مطمئن شدم یا معنی مختصر رو نمیدونی یا من از مریخ اومدم😅😂
1
3
4 روز پیش
منم نظرم رو در مورد این متن مختصر مختصرا بیان میکنم:) 1. هرجا بحث از اختصار باشه پای سید امیرحسین هاشمی درمیان است:) 2. بنظرم هر متن مختصری به عنوان یک متن مختصر باید مختصریت خودش رو نشون بده. اما نباید به یک متن غیر مختصر با داعیه اختصار با ماهیت نقادانه نسبت به عدم اختصارش مواجه شد. زیرا که احتمال داره ذهن مختصر طلب ما درگیر عدم اختصار بشه و ترک ره کنه:) چرا که "تجربه اثر مختصر امکان دیدن و لمس اختصار نیست، بلکه غیر ممکن بودن تطویل است." 3. متریال یک متن مختصر هم ، چون بیانش نیاز به فهم اختصار داره و این فهم نیاز به فرصت و تامل زیادی داره، و این در تضاده با اختصاره نمیگمش:)
2
2
4 روز پیش
ببخشید بهخوان اجازه نداد همشو تو یه کامنت بگم، اما بعد... 4. برای بیان یک متن مختصر باید تسلط کاملی به تاریخ اختصار داشته باشیم(و چه کسی میتونه به تسلط کاملی برسه؟!) چرا باید تسلط داشته باشیم؟ زیرا که هاشمی در حیث فیزیکی اختصار بنیان برانداز بود و احمدنژاد در اخلاق اختصار! پس:) 5. در این اندک مواجه با یاداشت های هاشمی فهمیدم که اختصار را باید اعمال کرد و نه چیز دیگر:) یعنی اختصار روشی نیست که در مواجهه منطقی و صوری بتوانیم حدود آن را فهم و متعین کنیم! 6. سید بدنبال این است که نشان بدهد اختصار به چه قیمت؟ فی نفیه و لنفسه یا لغیره؟ زنهار از اولی و دومی، زیرا که اختصار در عطف به غیر خود بودن( غیر اختصار) هست که به سوژگی میرسد! :) دیگه بیشتر از این نمیخوام از شئون این ادعا و بنیان افکن بودن و پیچیدگیهاش چیزی بگم. ولی ناچارم:) 7. علتی که باعث شد در نوشتن این متن ثابت قدم بشم علاوه بر اینکه... اوفففف خسته شدم خدایییی:))))
2
1
4 روز پیش
سید ببین همین متنو بجای مختصرو اختصار عبارات مربوطه بزاری متنت یک سوم میشه:) البته منم هیچ تعجیلی ندارم برای رسیدن به اون مرحله😅 @SAH.Hashemi04
1
احمدرضا کوکب
4 روز پیش
3