یادداشت
1403/5/26
3.4
42
به نام او عزیزی از من پرسید که چرا بعضی از کتابها یا رمانها را بیش از یکبار میخوانی؟ گفتم که وقتی تو به مسافرت، مثلا شمال میروی و طبیعت و منظرههایش را میبینی. همان یکبار برای تو کافیست اگر برای بار دوم یا چندم بروی برایت ملالانگیز است؟ گفت که نه. یک اثر ادبی خوب هم همین است آن را باید بیش از یکبار خواند آنهم در فواصل زمانی متفاوت. اولبار که در بیست و یکی دوسالگی «وداع با اسلحه» را خواندم تجربه زیستی و همچنین تجربه کتابی، یعنی کتابهایی که تا آنموقع خوانده بودم، بسیار اندکتر از الان بود. پس این کتاب آن کتابی که آن روزها خواندم نیست. داستان همینگوی در گوش من زنگ و صدای دیگری دارد. و همینکه بعد از اینهمه سال و با تجربههایی که عرض کردم نه تنها در چشم من ساده و یا معمولی نشده بلکه باشکوهتر جلوه میکند نشان می دهد در انتخاب این کتاب بهعنوان یک شاهکار ادبی اشتباه نکردهام. پیش از این گمان میکردم کتابهایی که ساختاری پیچیده دارند مثلا رمانهایی که مربوط به گونه رئالیسم جادویی هستند یا روایت آنها بر مبنای جریان سیال ذهن است مناسب معرفی کردن به خوانندگان تازهکار و نوجوان نیست. مثلا هنوز هم عقیده دارم نمیشود در یکی دو سال اولِ رمانخوانی فرد، «صد سال تنهایی» را به او معرفی کرد. الان که خاطراتم را مرور می کنم حس میکنم از آنطرف هم برخی کتابهایی را که بسیار ساده نوشته شده و در نظر اول پیچیدگی داستانی خاصی ندارد، هم نباید معرفی کرد چرا که آن فرد تازهکار از عهده درک عمق و عظمت داستان برنمیآید. خاطرم هست «مرگ ایوان ایلیچ»ِ تالستوی و «پیرمرد و دریا»ی همینگوی برای من که آنها را در هفده هجدهسالگی خواندم چنین حالتی داشت با خودم میگفتم این داستان که خیلی ساده بود چرا به آن شاهکار ادبی می گویند. الان هم که برخی از مرورهایی را که دوستان جوانتر بر این کتابها یا همین «وداع با اسلحه» نوشتهاند، میخوانم میبینم که آنها هم همین حس آنسالهای مرا دارند. من اینبار «وداع با اسلحه» را با ترجمه خانم نازی عظیما خواندم. اولبار با قلم سحرانگیز مرحوم دریابندری خوانده بودمش. ولی ایندفعه بعد از آن تجربه شیرینی که از خواندن «پیرمرد و دریا» با ترجمه خانم عظیما داشتم با خودم عهد کردم برای دیدن حاصل کار خانم عظیما هم که شده این رمان را بار دیگر بخوانم. باید بگویم از این به بعد مرددم که کدام ترجمه را به دوستانم معرفی کنم. در اینکه نجف حرف ندارد و تمام کتابهایش خواندنیست بحثی نیست ولی به نظر من خانم عظیما در رسیدن به لحن ساده و شیوای همینگوی موفقتر عمل کرده. البته اینکه ایشان حاصل کار نجف را دیده و کتاب را سالها بعد (چاپ اول این ترجمه برای سال 96 است) ترجمه کرده و زبانش به زبان ما در این روزگار نزدیکتر است در موفقیت او بیتاثیر نیست. ولی اینکه بتوانی بر روی بیست کسی چون دریابندری بیست و یک بیاوری کار بزرگی کردهای که تنها از مترجمی دانا و توانا برمیآید. کوتاه سخن اینکه «وداع با اسلحه» را بخوانید با دنیای ساده و در عین حال پیچیده همینگوی در این رمان و دیگر آثارش آشنا شوید و از زندگی لذت ببرید. من کتاب را بهتازگی تمام کردهام و هنوز تحت تاثیر پایانبندی شاهکار آنم و نه دوست دارم و نه میتوانم درباره خود داستان سخنی بگویم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.