یادداشت محیصـــــا؛
1403/4/24
4.2
2
«اولین کتاب زبان اصلی» توی بهخوان، چندین بار پست ها و یادداشت های چند نفر را دیده بودم که از خواندن کتاب زبان اصلی حرف میزدند. من با اینکه چند کتاب گوشهٔ کتابخانهام داشتم اما تابه الان جرئت یا شاید هم وقت نکرده بودم سراغشان بروم. با دیدن این افراد و توصیه هایشان، تصمیم گرفتم بروم سراغ کتابخانهام و آسان ترین کتاب، که همین پنجهٔ میمون بود را انتخاب کردم و شروعش کردم. با اینکه میشد خیلی سریعتر تمامش کرد اما چون چند کتاب دیگر را هم، همزمان میخواندم تصمیم گرفتم روزی یک یا دو chapter را از آن بخوانم. داستان، داستان سادهای بود. خیلی ساده. شاید توی کل داستان حدود چهار یا پنج کلمه بود که معنیشان را دقیق نمیدانستم. سیر داستان، من را یاد کتابداستان های بچگیام میانداخت😅... داستانی ساده، که با روایتی ساده میخواست همه آن را بفهمند. اول کتاب نوشته شده بود چون داستان ترسناک است خواندنش به بچه ها و نوجوانها توصیه نمیشه؛ اما برای من ترسناک نبود. امیدوارم سال بعد همینطور که برنامهٔ بهخوان را باز میکنم، بیایم و برایتان از یک کتاب زبان اصلی سطح بالا بنویسم :)
(0/1000)
نظرات
1403/6/2
متوجه نشدم اخر سر داستان خلاصه ای داشت؟ ممنون میشم اسپویل کنید🙏🤷♀️
1
0
محیصـــــا؛
1403/6/2
0