یادداشت راضیه.الف

گمان می‌کن
        گمان می‌کنم در زندگی همه ما «اگر»ها فراوان باشد: اگر آن کار را نمی‌کردم چه؟ اگر آن حرف را نمی‌زدم چه؟ اگر به جای فلان کار، بهمان کار را می‌کردم چه؟ اگر نمی‌گذاشتم برود، آن وقت چه می‌شد؟  

یا حتی «چرا»های بسیار: چرا به حرفش گوش نکردم؟ چرا آن اشتباه را کردم؟ چرا به او کمک نکردم؟ چرا این رشته را انتخاب کردم؟ چرا فکر کردم این شغل مناسب من است؟  چرا آن مهارت مورد علاقه خود را دنبال نکردم؟

تمامی این حسرت‌ها در ذهن‌های ما جولان می‌دهند. حتی اگر در زمانی فکر کنی که «من هیچ حسرتی ندارم و همه چیز عالی است»، ناگهان مانند آتشفشانی که مدتی خاموش مانده و دیگر تاب این خاموشی را ندارد، حسرت‌ها فوران می‌کنند و آن لحظات خوش را زیر سایه خود کدر می‌کنند.  

دنبال زندگی متفاوت با انتخاب‌های متفاوت بودن، گویی با ذهنیت ما عجین شده است. این نارضایتی از زندگی کنونی، این ناراحتی‌ها از انتخاب‌های به زعم خودمان اشتباه، گاهی لذت بردن از زندگی را بسیار سخت می‌کند. به نحوی که گمان می‌کنی دیگر فرصتی برای جبران نیست و همه چیز به پایان رسیده و تو همین فرصت یکباره زندگی را نابود کرده‌ای.  

اما آیا واقعاً اگر انتخاب متفاوتی داشتی و زندگی‌ات متفاوت بود، تو موفق، خوشبخت یا خوشحال بودی؟ از کجا می‌دانی که در آن زندگی، مشکلات عدیده‌ای نداشتی و همه چیز عالی بود؟ شاید اگر در آن زندگی بودی، آرزوی زندگی کنونی‌ات مثل خوره، روحت را آزار می‌داد!  

حسرت‌های گذشته آنجا به یاری ما میشتابند که محرکی باشند برای حرکت رو به جلوی ما، نه سدی باشند بر سر زندگی پویا و دره ای باشند برای سقوط! آن‌ها می‌توانند به ما یادآوری کنند که هر انتخاب، هر شکست و هر موفقیت، بخشی از مسیر ماست.  

رنج را نمی‌توان از زندگی جدا کرد، اما می‌توان در رنج‌های حسرت‌هایمان معنا یافت برای یادآوری ارزش ارتباطات، ارزش انتخاب‌ها و ارزش لحظه‌هایی که هنوز در پیش رو داریم.  

کتاب «کتابخانه نیمه‌شب»نوشته مت هیگ، به ما این فرصت را می‌دهد که همراه با نورا، حسرت‌های رایج و زندگی‌های محتمل را تجربه کنیم. نورا به ما نشان می‌دهد که هیچ زندگی‌ای کامل نیست، اما هر زندگی، حتی با تمام نقص‌هایش، می‌تواند زیبا و معنادار باشد.  لازم نیست تا موسیقی دان باشی تا از یک قطعه موسیقی لذت ببری، لازم نیست شناگر المپیک باشی تا شنا کردن برایت شیرین باشد....

شاید اگر زندگی‌های متفاوتی را تجربه می‌کردیم، باز هم با مشکلات جدیدی روبرو می‌شدیم. شاید آن زندگی‌ها هم پر از «اگر» و «چرا» بودند. اما نکته اینجاست که زندگی کنونی‌ ما، با تمام اشتباهات و حسرت‌هایش، تنها زندگی‌ای است که داریم. و این زندگی، ارزش زیستن دارد.  با هر لحظه زندگی کردن بی نهایت احتمال جدید پیش روی ماست: رشد، یادگیری و عشق ورزیدن.

اگر امروز فرصتی داشتید که به گذشته برگردید و یک انتخاب را تغییر دهید، آیا واقعاً این کار را می‌کردید؟ یا ترجیح می‌دادید با تمام درس‌هایی که از زندگی‌ کنونی‌تان گرفته‌اید، به جلو حرکت کنید؟
      
114

23

(0/1000)

نظرات

یه تشکر ویژه هم از باشگاه روانچه داشته باشم به خاطر کتاب های جذابی که انتخاب میکنن
2

0

خواهش میکنم همراهی شماست که این همخوانی رو جذاب کرده 

1

لطف شما رو می رسونه🤗
@fatimahmrf 

0

مثل همیشه یادداشتتون فوق العادس🥰
1

1

ممنون از نظرتون✨ 

0