یادداشت امیرعباس شاهسواری

        دیشب به مکان جدید کتاب فروشی ابرک رفتم و بعد از گپ زدن دو ساعته با دوست خوبم آقای خوجگی چشمم به این طرح جلد خورد و برش داشتم واقعا طرح جلد گیرایی داشت. همیشه از عکس هایی که سوژه آن در گوشه سمت راست و پایین صفحه باشد، خوشم می آید. اسم کتاب هم جذاب بود و موسیقی داشت. برش داشتم و تورق کردم و دیدم تصویرسازی آن دلبر تر است و با کمی تعجب به آرم انتشارات نگاه کردم و دیدم برایم آشنا نیست، که آقای خوجگی گفت برای نشر اطراف است و کتاب فوق العاده ای هستش که یکهو یادم آمد این کتاب را در بهخوان دیده ام و کلی تعریف درباره اش شنیده بودم. کتاب را برداشتم و رفتم و خریدهای روضه امروز خانه را، برای شهادت امام عسگری انجام دادم و دیر وقت به خانه رسیدم، وسایل را از توی ماشین آوردم بالا ولی کتاب را در ماشین گذاشتم و فراموش کردم، با خستگی زیاد با مهدی و محمد آمدیم و کتاب را برداشتیم و رفتیم به خانه و بعد از شام برایش خواندم، واقعا لذت بردم، اصلا و ابدا فکر نمی کردم که این کتاب درباره روضه باشد، واقعا جذاب بود، و الان که دارم این را می نویسم، تازه متوجه تلاقی روضه خانه با این کتاب شدم و یک تلاقی دیگر زمانی که هم سن پسر درون کتاب بودم، پدرم را در شب شهادت امام عسگری از دست دادم و پدر دو روز در ایام محرم، هر آنچه در توان داشت را می گذاشت و سفره ای برای امام حسین (ع) می انداخت...و امروز من برای بچه ها، این کتاب را می خوانم، شاید بشود با نخ تسبیحی این ها را به هم متصل کرد. ودر خط آخر باید بگویم واقعا از کتاب لذت بردم و دم خانم نفیسه مرشد زاده و تیم جوان و خوشفکر و خلاق شان گرم که از ته دل کار می کنند و کار تمیز به مخاطب تحویل می دهند....
      
129

15

(0/1000)

نظرات

زهرا نقوی

زهرا نقوی

2 روز پیش

خدا پدرتون رو بیامرزه و با امام حسین محشور کنه.
نمونه یه کار غیر مستقیم عالی‌یه این کتاب.
هر بار برای پسرم می‌خونم اشک می‌ریزم.

1