یادداشت °•zari•°
4 روز پیش
خانم مونتگمری عزیزم بالاخره بعد از دو سال برگشتم به آغوش قلمت . حالا چرا بعد از دو سال؟ چون میترسیدم که بعد از خوندن ۱۴ تا کتاب ازت دیگه کتابی از قلم زیبای تو چاپ و ترجمه نشه و من مجبورم با تعداد اندک کتابی که ازت مونده و ترجمه شده به سر ببرم اما خب خداروشکر تو این دو سال کلی کتاب جدید ازت منتشر شد که خیلی ذوقشونو دارم بخونم خب حالا بریم سر وقت کتاب داستان در مورد دختری به نام جین ویکتوریا استوارته(از ویکتوریا خوشش نمیاد) که همراه مادر و مادربزرگ پولدارش تو یه عمارت تو خیابان نشاط، پلاک۶۰زندگی میکنه.یه مادربزرگ مستبد و از خودراضی و خودخواه با اخلاق و رفتارهای چرتِ قدیمی و اشرافی😒و یه مامان مهربون و خوشگل و تو دلبرو.اما تنها دلخوشی جین،"جودی"دختر یتیمی هست که خونه ی بغلی کار میکنه. حالا پدر جین کجاست؟ راستش چون تاحالا ندیده بودش فکر میکرد باباش مرده اما بلاخره میفهمه زنده ست و مامانش ،اونو ترک کرده و از این حرفا و یکی از روزها هم از طرف باباش یه نامه میاد که درخواست کرده بود سه ماه تابستون جین بره پیشش و حالا ما جینی رو داریم که مجبوره سه ماه بره جزیره پرنس ادوارد و پیش پدری که ازش متنفره..... وای خدای من😭!من یه روزی بخاطر این توصیفهای مونتگمری از طبیعت،جان به جان آفرین تسلیم میکنم😭 مثل همیشه آروم و راحت و صاف و ساده🥺✨️ با اینکه ۳۰،۴۰صفحه ازش بخونی آخر کتاب دستت میاد، ولی همچنان کلی ذوق و شوق برای خوندنش داری جوری که کم کم میخونی که دیرتر تموم شه🤧
(0/1000)
نظرات
4 روز پیش
امان از تموم شدن کتابی که آروم تر خوندیش تا دیر تر تموم بشه😭🥲 از یک طرف خوشحالیه از یک طرف یک غم گنده
1
0
°•zari•°
4 روز پیش
0