یادداشت میم مهرابی
1401/10/28
هیچنگران نباش! فقط کافیه محکم دستِ"لوئیزلی" بگیری و همراهش باشی! نگران نباش، اونقدرها دور نمیشی! برمیگردی بهخودت! .... دوسال پیش: بعد از اینکه با چشمعقابی روی میزِ فلان کَسِمحبوبم دیدمش، رفتم و کتاب رو خریدم. مسیرهای هرروزه و دوسهکافهی اطرافِخانه از دستم نمیافتاد. هیبرگرد دوباره بخون، اما بیخودی داشتم زور میزدم! یکسال پیش بازهم نصفه تا جستار دوم و تکرارِ زورزدن و درآخر کنارگذاشتن کتاب!. اما امسال میدونستم که وقتش رسیده. بعضی کتابها یا نویسندهها را نمیشود رام کرد. باید خودشان چراغسبز را نشان بدهند! .... "لوئیزلی" شبیه هیچجستارنویسی که تا الان از "اطراف" خواندهام نبوده. زنی جسور در خلاقیت، پرسهزن و پیادهرو، از بین قبرستانها گرفته تا هواپیما و آپارتماننشینی و ونیزِمصنوعی و هویتی مکزیکی که مدام ازش حرف میزند. سبکروایت "والریا" مثل صحبتکردن با دوستان در خیابانهاست: از این شاخه به آنشاخه اما همهشان را میشود از یک موضوع شمرد. همینقدر آزاد و رها... . .... این مدت از هیچچیزی جز همسفری با"لوئیزلی"، پرسهزن قهارخیابانها، خیالباف و ریزبین، خلاق و خاص، به این اندازه لذت نبرده بودم. از نظرم "والریا" خاصترینِ جستارِ این مجموعه از نشراطراف بود. اگر متوجه نشدید، خب تنها راهکار عملی، همان مراحلِ سیروسلوکی بندهاس!(انقدری شرابِنابی هست که برای لبزدنش ارزش صبر را داشته باشد!) نگران نباشید! تنهاکار اعتماد است. قواعد و تئوریجات و ادویهجاتش را بگذارید کنار، همقدم بادغدغههاش بشید و گوشِخوبی باشید، بعد از اینکه کلی رفتید اینور و آنور برمیگردید. به خودتان و چیزهایی که فراموش کرده بودید!... .
(0/1000)
1401/10/29
0