یادداشت
1401/12/11
0.0
1
***خطر مسمومیت*** یه دختری به اسم طوطیا میگه من دلم میخواد یه مامان خاص داشته باشم، مخصوص خودم. بعد یهو به ذهنش میرسه که خوب مامان دودکش دار گزینه ی خوبیه. بعد که همچین مامانی رو نویسنده براش خلق می کنه. مامانه میگه وای حالا من با این دودکش چجوری مهمون داری کنم؟(نهایت دغدغه ی یک مامان ایرانی) بعد می رود پیش دکتر، دکتر با ابراز تاسف می گویند هیچ کاری از دست من برنمی آید( یعنی مثلا به قطع دودکش فکر نکرده؟) طوطیا که از این ماجرا عبرت نگرفته می گوید می خواهم مامانم معروف هم باشد. نویسنده هم می گوید چشم. بعد مامانه فردا پامیشه که بره بانک استدلالش هم اینه که بالاخره باید زندگی کنیم( پس چرا مهمونی گرفتن رو جزء زندگی حساب نکرده بود؟ لابد اونا فامیلای شوهرش بودن) بعد یهو دزد میاد مامانه عصبانی میشه دود میده بیرون و دزدا دود گرفته شده و دستگیر میشن.( سوال اینه که آیا دود ها هوشمند بودن که مردم تو بانک رو مسموم نکردن، یا وضع مردم مهم نیست؟) از فردا خبره می پیچه و مامانه مشهور میشه. بعد دختر به این نتیجه میرسه مشهوریت خوب نیست. اصلا این با اون درخواستش که می خواست مامامه فقط برای خودش باشه در تناقضه. بعد یهو سازمان ملل دعوتش می کنه. اونم از استرس دودکشش می پوکه و همه رو مسموم می کنه( نتیجه می گیریم دود هوشمند نبوده) مامانه رو دستگیر می کنن. بعد به نظرتون چجور آزاد میشه؟ با نامه دخترش به رئیس سازمان ملل(چرا اینجاش شبیه این فیلما و رمانای خارجی شد؟ بعد یعنی رئیس سازمان ملل که برا کشتن اونهمه طفل یمنی نهایتا ابراز نگرانی می کنع، یهو این ننه رو آزاد می کنه؟ خدا منو گاو کن.) اینجا با یه پایان شگفت انگیز روبه رو میشیم. نویسنده عطسه می کنه و شخصیت ها واقعی می شن. استدلال نویسنده اینه که من چیم از نویسنده پینوکیو کمتره. کتاب تمام شد. اما تا مدت ها ذهن مرا درگیر خواهد کرد. آیا نویسنده قائل به عقل داشتن کودکان هست؟ چرا باید چنین داستانی بنویسد؟ هدف انتشارات افق از نشر این کتاب چه بوده؟ چه ارزش ادبی یا اخلاقی در این داستان نهفته بود؟ چرا آن مادر نخواست با کله دودکشی مهمانی بدهد چون آبرویش می رفت ولی بلند شد و رفت بانک؟ چرا طوطیا اول مامانی می خواست که برای خود خودش باشد ولی وسط داستان گفت می خواهم مامانم معروف شود؟
9
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.