یادداشت زهرا سادات گوهری

        بسم الله الرحمن الرحیم 

و این کتاب هم تموم شد!...
حقیقتش نمی‌دونم چی بنویسم. احساسات مختلفی راجع به این کتاب دارم. کتاب سایه ی باد رو در عرض یه هفته خوندم( که خب مدت طولانی ایه فکر کنم نه؟). در میون درس و مشق و کارهای دیگه خوندمش که خیلی زیاد بودن و همه ش یه استرسی داشتم که به کارهای دیگه م نرسم. ولی کتاب زیبایی بود و به اون استرس می‌ارزید:))))
من وقتی یکم راجع به داستان و... شنیدم فکر کردم که گورستان کتاب های فراموش شده یه زمین خشک و خالیه که از همه جاش دود و خاکستر بالا می‌ره و یه مه عجیبی فضاش رو فرا گرفته و توی زمین خشک و خالی پر از کتابه. یه عالمه کتاب که اکثرا پاره پوره ن. تصور اولیه م این بود که وقتی کتاب رو خوندم فهمیدم نبابا قضیه یه چیز دیگه ست.
اول از همه بذارید راجع به نکات منفی ش بگم که بعد با خیال راحت سه ساعت در وصف زیبایی ش حرف بزنم واسه تون😂
اول از همه بی اعتقادی نسبت به خدا در همه جای کتاب مشهود هست. اینطوریه که همه ی شخصیت ها فکر میکنن باید بشینن یه گوشه و فقط دعا کنن تا خدا کمکشون بکنه. بعد هم که اتفاقی نمیفته به این نتیجه می‌رسن خدایی وجود نداره. همه ی شخصیت های باایمان هم یه مشکلی دارن که بدجوری توی ذوق می‌زنه. این مسئله واسه ی خواننده ای که مذهبی باشه و عقاید سفت و سخت باشه خب قطعا اذیت کننده ست. 
دوما اینکه ناهنجاری های اخلاقی به شدت، به شدت زیاده. یعنی شما یه صفحه رو اتفاقی باز کن، اگه یه صفحه از سخنرانی های جناب فرمین رو بخونی برای همیشه کتاب رو میذاری کنار، مخصوصا اگه خانم باشی. این کتاب رو کم سن و سال ها نباید بخونن. بی غیرتی شخصیت های مذکر هم همه جا موج می‌زنه. اون از خولین، بعد هم دانیل، و دون ریکاردو که واقعا اذیت کننده بود. 
پایانش هم حقیقتا می‌تونست جذاب تر باشه. دوست داشتم نویسنده روی مسئله ی نفرین شده بودن عمارت آلدایاها بیشتر مانور بده.
ولی خب، نکته های مثبت کتاب قطعا، قطعا خیلی بیشتر از نکات منفی شه.
اول از همه پردازش خوب شخصیت ها.همه شخصیت های داستان  خاکستری بودن! با گذشته های مهم که بر روند داستان تاثیر مهمی داره. واقعا شخصیت پردازی داستان عالیه. شخصیت موردعلاقه م هم میگل بود... میگل بیچارههه. 
دوما اینکه کتاب یه حس و حال کتابی داره... یه حس و حال خیلی جذاب. شخصیت اصلی ای که از بچگی میان کتاب ها بزرگ شده... حس و حال داستان خیلی خوب بود. کتاب ها، معما، گذشته های سخت و اسرارآمیز، یه عمارت قدیمی، عشق و عاشقی های سخت و ناامید کننده، خیانت ها و فداکاری ها!...
توصیفات به شدت فوق العاده بودن. به شدت. واقعا می‌تونستی حس بکنی توی کوچه پس کوچه های بارسلون راه میری... همراه دانیل و بئاتریس به گورستان کتاب های فراموش شده می‌ری تا کتاب سایه ی باد رو پیدا بکنی... توی سردابه ی عمارت آلدایاها قدم می‌زنی...! و اینکه نویسنده همه چیز رو به خوبی شرح داده بود. توی اکثر کتاب هایی که می‌خونیم نویسنده ها راجع به کشور خودشون بد نمی‌گن اما کارلوس روئیث ثافون اومده و برای ما همه چیز رو راجع به بارسلون(البته توی اون دوره ای که داستان روایت می‌شه یعنی دهه ی ۱۹۵۰) شرح داده. از بی بند و بار بودن مردم گرفته تا وضعیت سخت زندگی تو اون زمان. جوری که بعضی جاها از شدت عصبانیت از دست شخصیت ها و این بی و بند و باری حالم بهم می‌خورد. نمونه ش همین دانیل... که البته توی پایان داستان لااقل یه کاری کرد. یا اینکه نویسنده به خوبی سرنوشت بچه های نامشروع رو نشون داده بود. بچه هایی که ناخواسته دچار سرنوشت وحشتناکی می‌شدن... مثلا خولیَن... یه جاهایی هم فرمین زیادی چرت و پرت می‌گفت. 
قضیه ی دون فدریکو هم اصلا جالب نبود برام. یه جورایی الکی اضافه شده بود به داستان. انگار صرفا نویسنده خواسته بود بگه آره همجنسگرا ها خیلی بدبختن. واقعا اضافی بود. قضیه ی کلارا هم یکم زیادی به داستان ربطی نداشت😂 بدون حضور اون هم شاید داستان می‌تونست روی پای خودش بایسته.
به نظرم یکی از نقاط قوت کتاب اینه که نویسنده می‌تونه کاری بکنه حتی واسه ی بدترین شخصیت هم دلسوزی بکنی. یا از دست بهترین شخصیت ناراحت بشی و ازش بدت بیاد و با خودت بگی: ای وای ... پس این همون شخصیتی بود که دوستش داشتیم؟... که این باز هم برمی‌گرده به شخصیت پردازی خوب شخصیت ها که عین آدم ها توی زندگی واقعی برام باور پذیر بودند.
نکته ی قوت دیگر کتاب هم اینه که نویسنده یه جاهایی نفس شمارو توی سینه حبس می‌کنه. بعضی از معماها از قبل هم توی ذهن خواننده حل می‌شه. اما برای بعضی هاشون تا پایان داستان کلی حدس و گمان می‌زنی. انگار تو هم مثل دانیل مجبوری سر از این معمای سرپوشیده دربیاری...
اما از همه ی این نقد و تحلیل ها و فلان و فلان بگذریم و با یه نگاه دیگه بهش نگاه کنیم. می‌خوام از احساساتم موقع خوندنش بگم.
داستان برای من خیلی ملموس بود. واقعا قلم نویسنده رو تحسین می‌کردم. من عاشق حس و حال داستان شدم. اون حالت معما وار. یه موقع هایی با شخصیت ها بدجوری همذات پنداری می‌کنی. مثل دانیل دلت می‌خواد یه بار هم که شده خودنویس ویکتور هوگو رو دستت بگیری و روی کاغذ بنویسی. دلت می‌خواد وارد عمارت آلدایاها بشی. وارد اون سردابه ی قدیمی بشی... 
اون قسمت مدرسه ی سن گابریل هم تا حدودی برای من یادآور دو کتاب بود: یکی ش انجمن شاعران مرده، یکی ش هم هری پاتر که یادآور گروه غارتگران بود. به خصوص خیلی حس انجمن شاعران مرده رو میداد این قسمت ها. ( از لحاظ اون حس و حال کلاسیک و مدرسه شون و ...)
تنها جاهایی که خیلی ناراحت شدم یه دفعه ش به خاطر خولین بود و زندگی از دست رفته اش. یه دفعه به خاطر میگل و فداکاری هاش. یه دفعه هم سر مرگ ییوان ... مسئله ای که باعث شد این داستان یه شخصیت شرور داشته باشه.
صادقانه بگم، شما نباید به این کتاب به چشم یه کتاب عادی نگاه کنید. به چشم کتابی بهش نگاه کنید که قراره باهاش زندگی بکنید.
در کل، من پیشنهادش می‌کنم.
ترجمه؟ ترجمه ی علی صنعوی خیلی خوب و تقریبا بدون سانسور بود. من نمی‌دونم چیزی سانسور شده یا نه ولی خیلی جاها مفهوم داستان حفظ می‌شد( اگر که سانسور شده باشه).
یکی از سوالهایی که برام پیش اومده اینه: چرا از روی این شاهکار فیلم نساختن؟ چرا انقدر نادیده گرفته شده؟ ارزشش خیلی بیشتر از این حرف هاست. حقشه که هم سطح کتابهای مشابه خودش باشه.
رفت توی لیست کتاب های مورد علاقه م :)))))
راستی اگه کتاب مشابهش می‌خواید به نظرم اینها خوبن:
از لحاظ فضای کتاب و...: سه گانه ی فونکه 
از لحاظ داستان عاشقانه و...: بلندی های بادگیر 
از لحاظ معما: ربکا
در کل، بخونید و لذت ببرید ....

پ.ن: جلد دومش رو می‌خوام، همین الان، فوری!
انشاءالله یه روزی از یکی قرض بگیرم یا 🚶‍♀️...
      
147

17

(0/1000)

نظرات

از اونجایی که کتابو هنوز نخوندم، یادداشتت رو نمیخونم!
ولی خداقوت بابت این سرعت 😌👏
4

1

آره نخونید بهتره وگرنه لو می‌ره 😁😁انشاءالله شما هم بخونید راجع بهش حرف بزنیم
واقعا ممنونم. خدایی نیاز داشتم یکی بهم آفرین بگه از بس سعی م رو کردم سریع تموم بشه. حس می‌کردم ضعیف عمل کردم کامنت شما خوشحالم کرد❤ 

1

ان شاءالله 😁
واقعااا سریع تر از این میخواستی تمومش کنی؟
هم سرعت مطالعه بالا بود، هم سرعت یادداشت نوشتن 👏👏
@zahragohari 

1

😁😁❤ممنونم
فکر بکنم من هر کتابی رو به انگیزه و هیجان  یادداشت نوشتن توی بهخوان تموم می‌کنم😂
@zahra_rsd 

0

بنظرت بخونم؟ کلاسیکه اگه اشتباه نکنم. راستش تا نقاط ضعف خوندم نظرت رو
2

1

بله به نظرم ارزش خوندن رو داره اگه به ژانر های عاشقانه/درام/معمایی/جنایی علاقه داشته باشی
نه کلاسیک نیست توی سال ۲۰۰۱ منتشر شده ولی حس و حال داستانش کلاسیک و قدیمیه به خاطر اینکه داستان توی دهه ۱۹۵۰ روایت می‌شه و اتفاقاتش هم مربوط به همون دوره ن. ببین ژانرش گوتیک هست در واقع یا امکان داره کلا ازش بیزار بشی یا خیلی دوستش داشته باشی. در کل به نظرم بخونش. فقط قیمتش یکم زیاده ولی باز هم می‌تونی از توی طاقچه الکترونیکی ش رو بخونی. 
 فقط متن یادداشتم رو هم بیشتر نخون داستان لو میره😂❤ 

1

باشه ممنون❤️😅
@zahragohari 

1