یادداشت فاطمه بهروزفخر
1402/9/17
و ما ادراک زن... زنِ شرقی؟! گُلتَن نام عزیزکردهترین زن سلطان است؛ همانکه نوازندگی میداند، دستانش به انواع هنرها آشناست، آدابِ بستر میداند و مهمتر از همه، تربیت زنان حرمسرای سلطان به او واگذار شده است. در نمایش پردهخانهی بهرام بیضایی، گلتن بیشتر از اینکه زنی زیبا برای خلوت سلطان باشد، زنی مدبر است. او مدیریت پردهخانه سلطان را برعهده دارد؛ پردهخانهای که زنان سلطان برای دور شدن از رخوت زندانی که نام حرمسرا را بر خود دارد، به تمرین نمایش میپردازند. اوج نمایش پردهخانه، جایی است که زنان به انتقام برمیخیزند و سلطان را در یک نمایش ساختگی با چند ضربه خنجر از پای درمیآورند. اگرچه در ظاهر بهنظر میرسد که کشتهشدن سلطان بهدست زنانش اصل ماجرای نمایش است، اما اصل نمایش پردهخانه بهکارگردانی گلاب آدینه برایِ من گلتن بود؛ زنی بلدِ کار که داشت به زنها نشان میدهد که راهِ رهاییشان از پسِ یکی از همین نمایشهاست. اگر کتاب «سفر شهرزاد» با عنوان فرعی «فرهنگهای گوناگون، حرمسراهای گوناگون» را خوانده باشید، میدانید موضوع اصلی کتاب دربارهٔ تفاوتهای حضور شهرزاد هزارویکشب در سرزمینهای شرقی و غربی است. اما فاطمه مرنیسی -نویسنده کتاب- با هنرمندی تمام به حرمسراهای ممالک شرقی و اسلامی نیز سرک میکشد تا نهانخانه زنانه سلاطین را پیش چشم بیارد. ارجاعات و روایتهای فاطمه مرنیسی در این کتاب هم تاییدی است بر عزیزکردگی زنی مثل گلتن در دربار. مرنیسی در کتابش میگوید که در حرمسراهای سلاطین شرقی و بهخصوص ممالک اسلامی زنانی که دلبسته روایتهای تاریخی بودند، قصه میدانستند، نوازندگی و آوازهخوانی جزو مهارتهایشان بود و میتوانستند با سلطان به گفتوگو بنشینند، افتخار سوگلی بودن هم نصیبشان میشد. مرنیسی در جایی از کتاب یادآور شده است: «عجیب اینکه بالهٔ شهرزاد قدرتمندترین سلاح اروتیک یک زن، یعنی سخنوری (نُطق) را نداشت. سخنوری توانایی اندیشیدن با کلمات و نفوذ در ذهن یک مرد با بهکاربردن اصطلاحاتی است که دقیق انتخاب شدهاند. شهرزاد شرقی مثل شهرزادی که در بالهٔ آلمانی دیدم، نمیرقصد. او بهجای رقصیدن فکر میکند و با کلمات، داستان سرِ هم میکند تا شوهرش را از کشتنش بازدارد. برخلاف شهرزادِ آن کتاب آلمانی که بدنش اهمیت داشت، شهرزاد شرقی بهتمامی اهل اندیشه است و مایهٔ جاذبهٔ جنسی او همین است. در حکایتهای اصلی خیلی کم به بدن شهرزاد توجه شده است و به دفعات بر فضل و کمال او تأکید شده است. تنها رقصی که شهرزاد میکند، السَمَر است، یعنی بازی با کلمات تا پاسی از شب.» همه اینها را نوشتم که بگویم زنِ شرقی بهپشتوانه تجربههایی که پشت سر گذاشته است، باید نسخهٔ خودش را پیدا کند. زن شرقی نباید رونویس چیزی باشد که در جایِ دیگری از دنیا برایش نوشتهاند. .
(0/1000)
نظرات
1402/9/17
زن شرقی نباید گذشته شو سیاه و زشت بدونه، باید گذشته شو همونطور که هست(با زشت و زیباش) بپذیره و ابعاد جدیدی به شخصیتش اضافه کنه
2
1
1402/9/18
دقیقا با شما موافقم که باید تلخی ها و تبعیض ها رو درک و ریشه شناسی کنیم تا آینده بهتری داشته باشیم. حرفم درباره آدمایی که از گذشته یکسره ابراز نفرت می کنن و تصویر ذهنی شون از زن شرقی یک موجود بدبخت و سیاه هست و می خوان از این تصویر فرار کنن. به نظرم اون گذشته هم بخشی از تجربه زنان ماست که ما رو ساخته و ما هم بخشی از تجربه آیندگان هستیم. احساس می کنم بدون اینکه بدونیم کی بودیم و کی هستیم نمی تونیم کی می خوایم باشیم درستی انتخاب کنیم @fatemeh.behruzfakhr
1
فاطمه بهروزفخر
1402/9/17
0