یادداشت محمدقائم خانی
1404/6/31 - 11:10
این روزها که صداها در تأیید ادبیات پرفروش (معمولاً نگارش یافته در ژانر)، علیه هنر رمان بلند است، می توان جوانترها را به خواندن متونی چونان «گرینگوی پیر» دعوت کرد. سوال ناشیانهای که این روزها پرسیده میشود، پاسخی بدیهی دارد ظاهراً؛ چرا داستان را طوری بنویسیم که عده اندکی بفهمند؟ پاسخ ساده است؛ داستان را ساده باید بنویسیم تا اکثریت متوجه شوند. در جواب چیزی نمی توان گفت. چون خود این سوال، بخشی از فریب بزرگ کانون های ثروت چنگ انداخته به گلوی ادبیات است. این کانونها از امثال گرینگوی پیر خوششان نمیآید. هر داستانی که فریب را برملا کند و ریا را رسوا سازد، مورد تنفر قرار میگیرد. پس باید کاری کرد که مخاطب توانایی خوانش چنین متونی را پیدا نکند. باید خواننده را به خواندن پرسرعت متنهای سادهلوحانه خرپرور عادت داد، تا اصلا قدرت خواندن متنی مثل گرینگوی پیر را پیدا نکند. باید فرم ادبیات داستانی به چند کلیشه محدود شود تا کسی هوس نکند شیرینی هنر رمان را بچشد. تا امکان فریب مخاطب کم نشود. تا بتوان با خیال راحت، کتابخوانی را ترویج کرد و خود را حامی کتاب نشان داد؛ چون مطمئن هستند که «کتاب خوب» خوانده نخاوهد شد. باید هرم تنی را که توان باز کردن مشت روی و ریا را دارد، در نطفه خفه کرد.
(0/1000)
عَلِیْرِضَآ
1404/6/31 - 12:48
1